رستاخیز درخت کاج (قصههای کولیما جلد چهارم)
درباره نویسنده وارلام شالاموف:
وارلام شالاموف (Varlam Shalamov) نویسنده کتاب رستاخیز درخت کاج، (18 ژوئن 1907 – 17 ژانویه 1982)، که به عنوان وارامه تعمید یافت، نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و بازمانده گللا بود. وی بخش اعظمی از سال 1937 تا 1951 را در اردوگاههای کار اجباری در منطقه قطبی کولی، تا حدودی به دلیل حمایت از لئون تروتسکی و ستایش نویسنده ضد شوروی ایوان بونین گذراند. در سال 1949، در نزدیکی مرگ، وی در حالی که هنوز زندانی بود، دستیار پزشکی شد. وی مدت زمان حكم خود، سپس دو سال دیگر پس از آزادی، تا سال 1953 در آن نقش باقی ماند.
از سال 1954 تا 1978، او مجموعهای از داستانهای كوتاه را در مورد تجربیات خود در اردوگاههای كار نوشت، كه در این زمینه شش جلد جمع آوری و منتشر شد، به طور جمعی با عنوان Taly Kolyma شناخته میشوند. این کتابها در ابتدا در غرب، با ترجمه انگلیسی، از دهه 1960 چاپ شد. آنها سرانجام به زبان روسی اصلی منتشر شدند، اما فقط در سال 1987 در دوره پس از گلشنوست در اتحاد جماهیر شوروی رسما در دسترس قرار گرفت. قصه های کولیما شاهکار شالاموف و “تواریخ قطعی” زندگی در اردوگاه های کار محسوب میشوند.
درباره کتاب رستاخیز درخت کاج:
وارلام شالاموف که چندین سال از زندگی خود را در اردوگاههای کار اجباری گذراند، از نویسندگان توانا و تأثیرگذار ادبیات روسی است. وی با امتناع از سبک وقایعنگاری مرسوم در ادبیات خاطرهنویسی، سنت معرفی شخصیتهای مثبت با نام واقعیشان و شخصیتهای منفی با نام مستعار را زیر پا میگذارد و عمدا آن را معکوس میکند. این نویسنده باور دارد که معرفی انسانهای شرور و فاسد اهمیت بیشتری دارد. شالاموف بعد از گذر از آزموهای دردناک در دوره استالین، نه فقط هویت و خصلت فردیاش را از دست نداد که حتی موفق شد به رویکرد ادبی جدیدی در زبان و ادبیات روسیه برسد.
قسمتی از کتاب رستاخیز درخت کاج:
در تایگا کورهراه دلنشینی داشتم. در تابستان، وقتی برای فصل زمستان هیزم ذخیره میکردم، با دستهای خودم سروسامانش داده بودم. اطراف کلبهی چوبی پر از شاخ وبرگ و بوتههای خشکیده بود، درختچههای مُطَبَّق کاج، همچون گردنبندی حلقهوار داخل مرداب فرو رفته بودند. کلبهی چوبیمان روی بلندی واقع بود و با شاخ و برگهای سبز سوزنی درختچههای کاج مطبق احاطه شده بود. در فصل پاییز میوهی درختان آماس میکردند، سنگین میشدند و شاخهها را به زیر میکشیدند. کورهراه از لابهلای این درختچهها به سمت مرداب امتداد مییافت، مردابی که زمانی جنگل انبوهی بود تا این که ریشههای درختان در اثر زیادی آب پوسیدند و درختان همگی جان به جان آفرین تسلیم کردند. به این ترتیب جنگل زنده، در امتداد دامنهی کوه و رود عقب نشست. جادهی اتومبیلرو از سمت دیگر بلندی، بالاتر از دامنه کوه امتداد مییافت.
در روزهای نخست از له شدن گلهای استکانی سرخ و باطراوت و زنبقهای همچون پروانه درشت و نیلگون، با بالهای پر از نقش و نگار و زیبا غمگین میشدم، زیر پایم صدای دردناک خرد شدن گلبرگهای درشت و سفید کبود را احساس میکردم. این گلها نیز مانند همهی گلهای خطهی شمال، عطر و بویی نداشتند؛ روزگارانی بیاختیار به سویشان میدویدم تا…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.