دلهرهها
رینا تلگمایر در کتابهایش قصهی واقعی بچههای معمولی با زندگیهای معمولی را تعریف میکند. همان ماجراهای عادی که در زندگی هر نوجوانی ممکن است اتفاق بیفتد. او در «لبخندها» ماجرای مراجعه مکررش به دندانپزشکی و ارتودنسی دندانهایش را تعریف میکند و در کتاب «خواهرها» خاطرات قهر و آشتیهای خودش با خواهرش را نوشته و تصویرسازی کرده است. نشر اطراف سال گذشته این دو کتاب را منتشر کرد که با استقبال خوب کودکان و نوجوانان و کارشناسان کتاب کودک روبهرو شد و با دریافت چهار لاکپشت در لیست کتابهای لاکپشت پرنده قرار گرفت. چاپ سوم این کتابها با طرح جلد متفاوتی منتشر شده است.
تلگمایر خاطراتش را خیلی دقیق تعریف میکند. لباس و مدل موی همکلاسیها و ظاهر اتاق خانه و کلاس و دیوارهای مدرسهاش را با دقت و ریز به ریز روی کاغذ میآورد. طراحیهای او ساده است اما با مهارت کشیده شده. جملهها راحت خوانده میشوند. رنگهای گرم و صداهای مخصوص کمیکها به تصویرها انرژی میدهند. آدمها شبیه کسانیاند که در آثار خندهدار میبینیم. شهر و خیابانها خیلی خوب نقاشی شدهاند. از همه مهمتر اینکه این تصویرها درد و غم و لذت و شادی تلگمایر در داستان را به خوبی نشان میدهد. تصویرسازیهای این کتاب میتواند الهامبخش کودکانی باشد که دوست دارند خاطراتشان را به شکل مصور ثبت کنند.
نیویورکتایمز: «دلهرهها مخصوص همهی کسانی است که اضطراب را در زندگیشان احساس کردهاند. شور و حرارت، انسانیت و شوخطبعی این کتاب مانند مرهم تسکیندهندهی روح خواننده است، بهتر از هر قرص و دارویی.»
پابلیشرز ویکلی: «این کتاب به شیوهای بهبود مهارتهای کودک برای مقابله با اضطراب و دلشوره را نشان میدهد که برای خوانندگانش هم قوت قلب است و هم الهامبخش.»
تین لایبررین تولباکس: «خیلی از کودکان و نوجوانان ما با مشکلات ذهنی و روحی دست و پنجه نرم میکنند و ما باید برای آنها قدم بهتری برداریم. دلهرهها یکی از همین روشها برای کمک بهتر به کودکان و نوجوانان است، بهخاطر قدرت داستان.»
کِرکِس ریویو: «با افزایش بیش از پیش تشخیص اضطراب در کودکان و نوجوانان، این کتاب آینهای روبهروی خیلی از آنها قرار میدهد تا تصویری واقعی از خودشان را در آن ببینند.»
اسکول لایبرری ژورنال: «کتابی که حتماً باید بخوانید.»
مرکز کتابهای کودکان: «نگاهی همدلانه و قابللمس به کشمکشهای دختری با اضطراب و تشویش.»
«من بیشتر عمرم با دلدرد و اضطراب دستوپنجه نرم کردهام. کار آسانی نبوده اما سالهاست که هر دوی اینها کمتر شدهاند چون کمکم یاد گرفتم چطور مهارشان کنم. نه ساله که بودم معلوم نیست از کجا سروکلهی هولوهراسهایم پیدا شد. کلی غیبت از مدرسه داشتم. نسبت به هر احساس غیرعادی کوچکی در شکمم وسواس پیدا کرده بودم و تمام مدت میترسیدم که نکند غذای اشتباهی بخورم… اما کمکم فهمیدم که ترسها و نگرانیهایم بخشی از هویت من هستد و برای کنترل آنها تا جایی که میتوانم میکوشم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.