در باب عقل پوپولیستی
درباره نویسنده ارنستو لاکلائو:
ارنستو لاکلائو (Ernesto Laclau) نویسنده کتاب در باب عقل پوپولیستی، زادهی ۶ اکتبر ۱۹۳۵ و درگذشتهی ۱۳ آپریل ۲۰۱۴، فیلسوف آرژانتینی بود. لکلائو در دانشگاه بوینس آیرس به تحصیل تاریخ پرداخت و تا سال ۱۹۶۹، یکی از اعضای حزب سوسیالیست ملی بود. او به همراه همسرش، شانتال موفه، به عنوان سردمداران مکتبی موسوم به «مکتب تحلیل گفتمانی اسکس» شناخته میشوند. این مکتب در سالهای اخیر به تربیتِ شاگردانی نظیرِ آلتا نوروال، دیوید هوارث، جیسون گلینوس، یانیس استاوراکاکیس، الیور مارشارت، جیکوب تورفینگ و دیگرانی پرداخته است که امروزه هر یک از آنان به عنوانِ نظریهپردازان یا شارحانِ این مکتب یا صاحبان آثار برجسته به شمار میروند. وی برنده جوایزی همچون کمک هزینه گوگنهایم شده است.
درباره کتاب در باب عقل پوپولیستی:
این کتاب از سه بخش و هشت فصل تشکیل شده است.
بخش اول در باب عقل پوپولیستی «بدنام کردن تودهها» نام دارد که از سه فصل «پوپولیسم: ابهامات و تناقضات»، «گوستاو لوبون: تلقین و بازنمایی تحریفشده» و «تلقین، تقلید، همسانسازی» تشکیل شده است. اما بخش دوم با نام «برساخت ‘مردم’» هم با سه فصل «’مردم’ و تولید مقالی تهیبودگی»، «دالهای شناور و ناهمگنی اجتماعی» و «پوپولیسم، بازنمایی و دمکراسی» به واکاوی مفاهیمی چون «دال شناور»، «ناهمگنی اجتماعی»، «دمکراسی» و «بازنمایی» پرداخته است. سپس نوبت بخش سوم، «گونههای پوپولیسم» میرسد که از دو فصل «حماسهی پوپولیسم» و «موانع و محدودیتهای برساخت ‘مردم’» تشکیل شده است.«حماسهی پوپولیسم» به موارد تاریخی میپردازد و شرایط پدیداری همسانیهای مردمی را بررسی میکند، درحالیکه در فصل هشتم محدودیتهای موجود در برساخت همسانیهای مردمی را در نظر میگیرد.
در نهایت میرسیم به بخش بیان نتایج که خود از سه زیر فصل تشکیل شده است. لاکلائو ابتدا به دو مورد از رویکردهایی میپردازد که اساساً با آنها مخالف است؛ یعنی موارد پیشنهادی اسلاوی ژیژک، و مایکل هارت و آنتونیو نِگری که این دو مبحث در دو قالب زیر فصل « ژیژک: در انتظار مریخیها» و «هارت و نِگری: خداوند عطا میکند» مطرح میشوند و سپس بهسراغ یکی از دیدگاههای نزدیکتر به نظرات خود میرود و دیدگاه ژاک رانسییر را هم در قالب زیرفصل « رانسیر: کشف مجدد مردم» بررسی میکند.
لاکلائو دربارهی دلیل نگارش کتاب نوشته است: «پوپولیسم همواره به یک اضافهی خطرناک ربط داده شده است که قالبهای آشکار اجتماع عقلگرا را به چالش میکشد. بنابراین تاآنجاکه من درک میکنم وظیفهی اصلی من آن بود تا شفافیت بیشتری به منطق نهفته در پوپولیسم بخشیده، نشان دهم که پوپولیسم با آنچه بتوان آن را یک مفهوم حاشیهای قلمداد کرد فاصلهی بسیار زیادی دارد و در نهاد هر فضای اجتماعاتی جای گرفته است.»
قسمتی از کتاب در باب عقل پوپولیستی:
جامعهای که دولت رفاه را افق نهایی خود فرض کند جامعهای است که در آن تنها منطق ناهمسان همچون یک روش قانونی برساخت امر اجتماعی پذیرفته میشود. در این جامعه، که یک سازگان همواره در حال گسترش تصور میشود، هرگونه نیاز اجتماعی باید به گونهای ناهمسان برآورده شود و هیچ مبنایی برای خلق یک مرز درونی وجود نخواهد داشت. از آنجا که این جامعه قادر نخواهد بود خود را با هر چیز دیگری ناهمسان کند، پس نمیتواند به خود جامعیت ببخشد، نمیتواند یک مردم خلق کند. آنچه بهواقع رخ میدهد این است که موانع همسانشده در جریان تأسیس آن جامعه -حرص و طمع کارآفرینی خصوصی، رغبتهای ریشهدار و غیره- طرفداران خود را به همسانسازی دشمنان و بازگرداندن یک گفتمان تقسیم اجتماعی مبتنی بر منطقهای همارز وا میدارد.
به این ترتیب سوژههای جمعه برساختهی پیرامون دفاع از دولت رفاه میتوانند پدیدار شوند. در مورد لیبرالیسم نو نیز میتوان همین را گفت: این نیز خود را همچون اکسیر جامعهای بیشکاف بروز میدهد -با این تفاوت که در این مورد، نیرنگ به دست بازار انجام میشود نه به دست دولت. نتیجه یکسان است: در یک مقطع مارگارت تاچر موانعی پیدا کرد، شروع کرد به نکوهش انگلهای امنیت اجتماعی و سایر موارد و درنهایت یکی از پرخاشیترین گفتمانهای تقسیم اجتماعی در تاریخ معاصر انگلیس را سر داد.
در عین حال از منظر منطقهای همارز، وضعیت به همین ترتیب است. همارزیها میتوانند ناهمسانیها را تضعیف کنند، اما بومیسازی نه. در وهلهی اول، روشن است که همارزی برای از بین بردن ناهمسانیها تلاش نمیکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.