درد و آرزوی دگر نخواهد بود
درباره نویسنده اسوالدو سوریانو:
اسوالدو سوریانو (Osvaldo Soriano) نویسنده کتاب درد و آرزوی دگر نخواهد بود، (۶ ژانویهٔ ۱۹۴۳ – ۲۹ ژانویهٔ ۱۹۹۷) روزنامهنگار، نویسنده و فیلمنامهنویس اهل آرژانتین بود. سوریانو در مار دل پلاتا، آرژانتین به دنیا آمد. او از همان ابتدا در سال 1971 زمانی که سردبیر Jacobo Timerman روزنامه را تأسیس کرد، به عنوان نویسنده در La Opinión مشغول به کار شد. La Opinión با سیاست مترقی آغشته بود و به زودی تلاشی برای از بین بردن نفوذ چپ در داخل روزنامه انجام شد. پس از شش ماه که هیچ یک از مقالاتش منتشر نشد، سوریانو شروع به نوشتن داستانی کرد که در آن شخصیتی به نام اسوالدو سوریانو زندگی بازیگر انگلیسی استن لورل را بازسازی میکند.
این اثر به اولین رمان او تبدیل شد، Triste، solitario y final (غمگین، تنها و نهایی)، یک تقلید مسخره آمیز مالیخولیایی در لس آنجلس با کارآگاه تخیلی مشهور فیلیپ مارلو به عنوان بازرس مشترک او. چند ماه پس از انتشار رمانش بود که از شهر آمریکا دیدن کرد و در واقع کنار قبر استن لورل ایستاد و نسخه ای از کتابش را در آنجا گذاشت. این کتاب لحن بسیاری از آثار دیگر او را تعیین کرد: استفاده از حقایق واقعی به عنوان پسزمینه داستانهایش، ماهیت متناقض و شکنجهآمیز شخصیتهای اصلی، سیاست مترقی به عنوان عنصر اصلی داستانها.
درباره کتاب درد و آرزوی دگر نخواهد بود:
داستان این رمان کوتاه برمی گردد به سالهای آغازین دهه ۱۹۷۰ میلادی در بخش کوچکی از کولونیاولا اطراف بوئنوس آیرس در آرژانتین؛ سالهایی پر از کش مکش های سیاسی کثیف و غم انگیز. ماجرای داستان به درگیری دو گروه از طرفدارن و رهبران پرونیست مربوط می شود که بر اثر سودجویی ها و قدرت طلبی ها از یک سو و پایبندی به اصول انسانی و اندیشه های انقلابی از طرفی دیگر جامعه سیاسی-اجتماعی آرژانتین را گرفتار مهلکه ای غم انگیز می کند. سوریانو به خوبی این حوادث عجیب و درعین حال خنده دار را با تراژدی گره می زند تا در نهایت چهره ی تلخ واقعیت را به تصویر بکشد. سوریانو در این داستان با سه دسته از انسان ها سرو کار دارد:
دسته اول که در پشت صحنه ی سیاسی ماجرا هستند و سررشته امور را در دست دارند و همانند اسطوره ای در ذهن عامل ناآگاه جامعه جای گرفته اند که نقش اصلی آن ها پرون است. دسته دوم کارگزاران دولتی منطقه هستند که از نام و نشان پرون سواستفاده کرده و با جاذبه ی نام او دست به جنایت و کشتار می زنند. دسته سوم طیف گسترده و ناهمگونی از پایبندان به اصول اندیشه های انقلابی هستند که پرون را هم راستای نگرش های انسانی و مردمی ارج می نهند، که ایگناتسیو از پیشگامان آن هاست. شخصیت پردازی استادانه نویسنده ، زبان گفتاری ساده و بی آلایش شخصیت ها و به دور از حاشیه بودن روند داستان، آن را دلنشین و تاثیرگذار کرده است.
قسمتی از کتاب درد و آرزوی دگر نخواهد بود:
ایگناتسیو و گروهبان گارسیا سینه خیز به حیاط رفتند. صدای ترکیدن را که شنیدند به طرف دیواری کناری دویدند و خود را به یک باغچه پرتاب کردند. آتش کم کمک آسمان را روشن کرد، ایگناتسیو مردی را دید که روی پشت بامِ آن دست زانو زده بود. پشتش به آن ها بود.
ایگناتسیو گفت: «بیا از اینجا بزنیم بیرون.»
از دیوار بالا رفتند و به پهنه ی حصارکشی خانه ی دیگر پریدند.
خروسی شروع کرد به بانگ زدن انگار آن ها به سروقتش رفته بودند؛ مرغ ها سرآسیمه روی زمین خیس پریدند. گارسیا پایش به چیزی سفید خورد که جیغ کشید و پا به فرار گذاشت. ایگناتسیو در یک دروازه ی سیمی را باز کرد و هر دو از یک حیاط سر درآوردند. خانه همچنان تاریک بود. از دیوار دیگر بالا رفتند. و بعد از پرچینی. آن طرف پرچین به گذرگاهی رسیدند که به خیابان راه می یافت. از خیابان پایین رفتند. ایگناتسیو چهار طرف ساختمان را دید زد. در خیابان فقط چند اتومبیل بود، و برمی آمد که مدت ها از جایشان حرکت نکرده بودند. آن دو از پیاده رو تا پایین دست ساختمان دولادولا رفتند. در انتهای ساختمان بفهمی نفهمی درست زیرِ چراغ خیابان، ایگناتسیو کامیونی را که به ساپرینو فروخته بود دید. جلو خانه ی دبیر حزب پارک شده بود. کامیونت فورد با سقف کرباسی. ایگناتسیو یادش آمد که هیچ وقت استارت نداشت. زیر صندلی اتاق دنبال هندل گشت. بعد رفت جلو ماشین و تقلا کرد آن را جا بیندازد. دوبار چرخاندش، بارِ سوم موتور روشن شد. هر دو پریدند بالا. صندلی خیس بود. ایگناتسیو دندان قروچه کرد، گذاشت روی دنده ی یک و نرم نرمک کلاج را رها کرد. تمام بدنه ی کامیون به لرزش افتاد. همین موقع بود که صدای مرد جوانی را شنیدند.
-تا همین جاش کافیه، آقایون.
لول تفنگ را به کله ی ایگناتسیو فشار داد. گروهبان گارسیا، بدون اینکه دیده شود، دست راستش را سراند طرف ماشه ی مسلسلش و با احتیاط یک انگشت را دور آن حلقه کرد.
جوانک گفت: «بیاین بیرون دست هاتون هم ببرین بالا.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.