خونزار مجموعه جادهی مورفیوس جلد سوم
درباره نویسنده دی جی مکهیل:
دی. جی. مکهیل (D. J. MacHale) نویسنده کتاب خونزار، (۱۱ مارس ۱۹۵۶) یک کارگردان، تهیهکننده اجرایی و نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا بود. او به نمایشهایی چون “آیا شما از تاریکی می ترسید؟” ، پرواز 29 به سمت پایین و تفاوتهای فصلی مرتبط است. مک هیل همچنین نویسنده سریال محبوب کتابهای بزرگسالان جوان، پاندراگون و جاده مورفیوس است.
درباره کتاب خونزار:
سهگانهي «جادهي مورفيوس» اثري ديگر از دي. جِي. مکهيل، نويسندهي مجموعهي محبوب و پرفروشِ «بابي پندراگن»، است؛ کتابِ اول جزئياتِ هراسآورِ زيادي داشت، اما کتابِ دوم هم ترسناک است و هم پرحادثه و هم داستانِ رشدِ پسري شرور، بعد از مرگش!
بدون شک این کتاب یک فانتزی عجیب و نوین از دیدگاه دی. جی.هیل است که وجههی دیگری از زندگی پس از مرگ و حالتهای روح انسان را نشان میدهد.
خواننده در همان بخش اولیهی کتاب متوجه کوپر و اخلاقیات او میشود؛ هر چند که در کتاب اول آشنایی کوچکی با او داشته است، اما با خواندن سیاهی داستان از نقطه نظر کوپر به مجهولات کتاب یک پاسخ داده میشود. البته نگران این مورد نباشید که داستان از تک و تا افتاده و دیگر آن فضای رمز آلود قبل خود را ندارد، زیرا این کتاب در عین رفع ابهامات روشنی؛ کتاب اول، ابهامات جدیدی را خلق میکند که در کتاب سوم یعنی خونزار به جواب آنها دست خواهید یافت.
قسمتی از کتاب خونزار:
سیدنی فولی قرار بود بمیرد.
معمولا مرگ از قبل تلفن نمی زند که آمدنش را خبر بدهد؛ این یعنی سیدنی خوشبختانه از سلسله وقایعی خبر نداشت که احتمالا باعث میشد کارش به توقفگاه بعدی در جادهی مورفيوس برسد، آن هم به وضعیتی ناخوشایند و اسف بار.
سیدنی تمام تابستان، در دبیرستان استونی بروک، جبر درس میداد. از آن شغلها بود که معمولا اکثر معلمهای بیچاره به خاطر گرفتن شندرغاز حقوقش دردسرهای زیادی میکشیدند، اما سیدنی مشکلی در حل و فصل این دردسرها نداشت.
اول هر کلاس اعلام میکرد: «من از شماها باهوشترم. به خاطر همین، یا درست توجه کنید و یه چیزی یاد بگیرید؛ یا حواستون به جای دیگه باشه تا اون وقت تابستون سال بعد هم همین جا ببینم تون، انتخاب با خودتونه. به هر حال، من پولمو میگیرم.»
سیدنی بدجنس یا خشن نبود. ولی دخترهای کلاس را مرعوب میکرد و پسرهای معمولا پرجنب وجوش هم مسحورش میشدند؛ خیلی هایشان هم یواشکی اعتراف میکردند خیلی هم بد نیست به معلم خوشگلی مثل سیدنی زل بزنند… حتی موقعی که مشغول صحبت کردن از تصاعدها و فاکتوریل گرفتن است.
وقتی درس آن روزش تمام شد، تصمیم گرفت توی کلاس بماند و یک کم درس بخواند. هدفش این بود که زودتر از موقع از دانشگاو استنفورد پذیرش بگیرد. اگر هم سیدنی هدفی را برای خودش تعیین می کرد امکان نداشت به آن نرسد، حتی اگر بهایش…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.