خاطرات محرمانه یک پزشک تازهکار
درباره نویسنده آدام کی:
آدام کی (Adam Kay) نویسنده کتاب خاطرات محرمانه یک پزشک تازهکار، (زادهٔ ۱۲ ژوئن ۱۹۸۰) کمدین اهل بریتانیا است که به خاطر نویسندگی مجموعههای تلویزیونی پسران خانم براون، میچل و وب و همچنین نگارش کتاب پرفروش خاطرات محرمانه یک پزشک تازهکار (این درد داره) مشهور است. «این درد داره» خاطرات وی هنگامی که دکتر اورژانس بود را روایت میکند. او تاکنون بیش از چهار بار موفق به دریافت جایزهی کتاب ملی شده و آثارش اغلب جزو پرفروشترینها قرار میگیرند.
درباره کتاب خاطرات محرمانه یک پزشک تازهکار:
آدام کی در سال 2010 بود که پس از شش سال تحصیل در مقطع پزشکی و شش سال فعالیت در بخشهای مختلف بیمارستان، به عنوان یک پزشک جوان از شغلش استعفا داد! حذف شدن نامش از فهرست ثبت پزشکی، برای هیچکس هم خبر خوبی نبود، دست کم برای اتاقش فضای خالی ایجاد کرد. یک روز، در حالی که آدام در اتاقش نشسته بود و پروندههای پزشکی را سریعتر از محاسبات حسابداران ثروتمندترین شرکتهای دنیا پاره میکرد، دفتر خاطرات دوران آموزشش را یافت…
در واقع باید از خداوند سپاسگزار باشیم که آن روز این دفترچه از نابودی نجات پیدا کرد. زیرا در غیر این صورت احتمالاً از کتاب خاطرات محرمانه یک پزشک تازه کار محروم میماندیم. دفتری که او در آن، از سالهای 2004 تا 2010، به ثبت خاطرات شخصی و حرفهایاش پرداخته بود. لحن بامزه، طنز و گاهی ترسناک نویسنده از جمله ویژگیهاییست که بر جذابیت این اثر دو چندان افزوده است.
آدام کی در کتاب به شما نشان میدهد که چه ضایعهی وحشتناکی برای دنیای پزشکی است. اما دقیقا با مطالعهی همین اثر است که متوجه میشوید او چه ارزش فراوانی برای کتابخانهی شما دارد! هنگام مطالعهی خاطرات محرمانه یک پزشک تازه کار، گاهی از فرط خنده نفس کم میآورید، گاهی نیز این کتاب برایتان دردناک میشود، اما ارزش آن را دارد.
نویسنده با روایت خاطراتش به شما نشان میدهد کار کردن در خط مقدم جبههی سلامتی چه شکل و شمایلی دارد و در نهایت چه عواقبی در زندگیاش به بار آورد.
قسمتی از کتاب خاطرات محرمانه یک پزشک تازهکار:
پنج شنبه، ۲۲ دسامبر ۲۰۰۵
اتفاقی تو بخش افتاده. پیجرم ساعت ۲ صبح بوق زد و ازم خواستن وضعیت بیمار ناهشیاری که در بخش زنان بستری هست رو بررسی کنم. به پرستارگفتم بیشتر آدمها ساعت ۲ نصف شب هشیار نیستن، اما اصرار کرد که خیلی سریع خودمو برسونم. میزان هشیاری بیمار ۱۴.۱۵ بود و به نظرم عبارت ناهشیار زیادی غلو شده بود، اما واقعا هوش و حواسش سرجاش نبود و به وضوح افت قند خون داشت. پرستار رفت تا یه دستگاه سنجش قند خون از یه بخش دیگه برای من بیاره. کاملا به تشخیصم مطمئن بودم برای همین تصمیم گرفتم معطل نکنم و گفتم یه بطری آب پرتقال از یخچال کلینیک بیارن. مریض همهاش رو نوشید، اما همچنان گیج و منگ بود.
همزمانکه منتظر بودم دستگاه قند خون از بخش بغلی برسه، یه سری تست روی مریض انجام دادم و تلاش کردم بفهمم ممکنه چه اتفاقهای دیگهای بیفته. این دستگاهها هیچ وقت دم دست نیستن و وجودشون خیلی واجبه. جالبه که قیمتی هم ندارن. داشتم فکر میکردم باید یه دستگاه برای خودم بخرم اما به این نتیجه رسیدم که این کار عاقبت خوشی نداره چون به جایی میرسه که مجبور میشم یه دستگاه عکس برداری تو صندوق عقب ماشینم بذارم و با خودم این ور اون ور ببرم.
بهیار اومد و گفت موقع انداختن شیشه آب پرتقال تو سطل آشغال متوجه شده آبمیوه بدون قند بوده، وجود این آبمیوه همونقدر تو این موقعیت به درد ما خورد که بن خرید کتاب تو کتابفروشیهای انگلیس به درد میخوره. نمیدونم بخندم یا گریه کنم، به هرحال برای انجام دادن هیچ کدومش نا دارم. کمی بعد چندتا شکلات از روی میز پرستارها برداشتیم و به مریض دادیم. درنهایت حالش بهتر شد. پرستاری که فرستاده بودمش از تو یخچال آبمیوه بیاره به خاطر اشتباهش معذرت خواهی کرد و قول داد در آینده آبمیوهٔ درست و حسابی تو یخچال کلینیک بذاره. فکر کنم دفعهٔ بعدی مریضی که افت قند خون داره رو بزنن زیر بغلشون و تا دم یخچال ببرن تا خوراکی مورد علاقهاش رو خودش انتخاب کنه.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.