خاطرات دنیس رایت
درباره نویسنده دنیس رایت:
سر دنیس رایت (Sir Denis Wright) (۲۳ مارس ۱۹۱۱ – ۱۸ مه ۲۰۰۵)، دیپلمات انگلیسی بود که طی دو دههٔ پنجاه و شصت میلادی در روابط انگلستان با ایران نقش داشت.
دنیس رایت پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق که روابط سیاسی با بریتانیا را قطع کرده بود، بهعنوان نمایندهٔ دیپلماتیک دولت انگلستان در ایران مأمور بازگشایی سفارت انگلستان در تهران شد. پس از آنکه در طی سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۲ مسئول سفارت بریتانیا در اتیوپی بود، وی بار دیگر در سال ۱۹۶۳ بهعنوان سفیر به ایران بازگشت و در طی دو دوره (۱۹۶۳–۱۹۷۱) مسئولیت سفارت بریتانیا در تهران را بر عهده داشت. بنابر اسناد دولتی انگلستان که در سال ۲۰۰۹ از طبقهبندی خارج شد، رایت پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) در سال ۱۳۵۷ و سقوط محمدرضا پهلوی از سوی مارگارت تاچر نخستوزیر وقت بریتانیا بهصورت محرمانه به دیدار شاه ایران در باهاما رفت و به وی هشدار داد که از سفر به انگلستان خودداری کند.
دنیس رایت نویسنده چند کتاب و انبوهی از مقالات در مورد روابط ایران و انگلستان است. از آثار معروف وی میتوان از دو کتاب انگلیسیها در بین ایرانیان (۱۹۷۷) و ایرانیان در میان انگلیسیها (۱۹۸۵) نام برد. دنیس رایت خاطرات خود را نیز در مصاحبه با حبیب لاجوردی برای پروژه تاریخ شفاهی ایران بازگو کرده که بهمن زبردست آن را ترجمه و شرکت سهامی انتشار در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است.
درباره کتاب خاطرات دنیس رایت:
سِر دنیس آرتور هِپورت رایت (23 مارس 1911 -18 مه 2005) در سال 1939 به خدمت وزارت خارجه بریتانیا درآمد و در طول خدمت خود به عنوان دیپلمات بریتانیایی نمایندگی کشورش را در رومانی، ترکیه، یوگوسلاوی، ایالات متحده امریکا، ایران و اتیوپی برعهده داشت. دنیس رایت دوبار در ایران خدمت کرد: بار اول در سال 1953 که پس از سقوط دولت دکتر مصدق برای بازگشایی سفارت بریتانیا به تهران آمد، و بار دوم در سال 1963 با عنوان سفیر کبیر که این بار اقامتش در ایران تا سال 1971 طول کشید و با پایان گرفتن این ماموریت از خدمت وزارت خارجه نیز بازنشسته شد.
دنیس رایت، هم از نظر دوره های زمانی حساسی که در ایران خدمت کرده، و هم از نظر کتاب هایی که درباره تاریخ ایران نوشته، در میان فارسی زبانان علاقمند به مسایل تاریخی، چهره شناخته شده ای است و عجیب بود که خاطراتش تا این زمان به فارسی ترجمه و منتشر نشده بود. خاطرات شخصی مانند او، طبعا فراتر از خاطرات شخصی، حاوی برداشت هایی از تاریخ و سیاست ایران معاصر نیز هست که گاه بیانگر نکات جالب و بدیعی هستند.
قسمتی از کتاب خاطرات دنیس رایت:
متاسفانه هم ایدن و هم [وینستون] چرچیل که نخست وزیر بود، آن موقع برای کنفرانسی با رییس جمهور [دوایت] آیزنهاور در برمودا بودند. برای همین نمیشد بلافاصله هیچ تصمیمی گرفت، اما تلگرامهایی به برمودا فرستاده شد و ایدن و چرچیل باید در این باره با هم مشورت کرده باشند. به من گفته شد که به دیدن ایدن در زمانی که از برمودا برگشته بود بروم، و من روز شنبه او را دیدم (تاریخ دقیقش را فراموش کرده ام، اگر بخواهید می توانم پیدایش کنم). من او را دیدم و به من گفت که، «این تصمیم ایرانیها را میپذیرم، به استثنای اینکه تو باید یک نفر را در گروهت داشته باشی که دوروبرش را بشناسد، چون محوطه بسیار بزرگ و ساختمانهای بزرگی خواهی داشت و باید یک نفر را داشته باشی که بشناسدشان.»
و او این را به من واگذار کرد که این فرد را از بین افرادی که بودند انتخاب کنم و من هم شخصی که نامش جان فيارنلی بود و به نظرم بیشتر در بخش بازرگانی دبیر دوم بود را انتخاب کردم. او نه یک مامور مخفی ام. آی. سیکس یا چیزی مانند آن، بلکه تنها یک مسئول بازرگانی در وزارت خارجه بود. در آن زمان در بخش امور سازمان ملل متحد کار میکرد و من به او و ایدههایش علاقه داشتم و برای همین برگزیدمش. ما از گزینش دیگران منصرف شدیم و در کوتاهترین زمان ممکن به بقیه کسانی که در نظر گرفته بودیم ابلاغ شد که آماده رفتن باشند.
فکر میکنم که نهایتا در هفدهم دسامبر عازم ایران شدیم. چون کریسمس خیلی نزدیک بود و ایدن هم گفته بود که نمیتوانیم بدون درنگ به آنجا نرویم چون ممکن است شاه نظرش عوض شود. آن روزها ما در لندن نظر خیلی خوبی نسبت به شاه نداشتیم و اصلا به او اعتماد نداشتیم. پس این موضوع موجب شد که خیلی زود من را به آنجا بفرستند. ما با یک هواپیمای کوچک چارتر عازم سفر شدیم، شب نخست را در آتن گذراندیم، شب دوم در بغداد، و نهایتا چون به نظرم یک روز هم به خاطر مه در لندن تاخیر داشتیم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.