جمالزاده (خاطره، برداشت، اسناد)
درباره نویسنده ناصرالدین پروین:
ناصرالدین پروین نویسنده کتاب جمالزاده، (متولد ۱۳۲۴ در تهران)، پژوهشگر تاریخ معاصر و فضای فرهنگی ایرانی است که به عنوان وسیله اصلی پژوهش در اینباره، به تاریخ روزنامهنگاری فارسی میپردازد. وی، دانش آموخته رشته روزنامه نگاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است. پروین در سالهای دانشجویی لیسانس که به سال 1349 خ خاتمه یافت، رییس روابط عمومی کشتیرانی ملی آریا (کشتیرانی جمهوری اسلامی بعدی) و همکار تلویزیون ملی ایران بود.
او پس از فارغالتحصیلی، به استخدام سازمان تلویزیون ملی (که بعدها رادیو هم بدان افزوده شد) درآمد و سمتهای مختلفی همچون سردبیری اخبار داخلی و مسئولیت رادیو تلویزیون خراسان را برعهده داشت. سرانجام، عضو هیئت علمی مدرسه عالی رادیو تلویزیون و سینما (دانشکده صدا و سیمای بعدی) شد و به تدریس (جامعه شناسی ارتباطی، خبر تلویزیونی، تاریخ فرهنگ ایران) پرداخت. پروین در مسیر پژوهش خود، با دایرة المعارفها و نشریههای علمی داخل ایران و بیرون از کشور نیز همکاریهای گسترده داشته است.
درباره کتاب جمالزاده:
کتاب دارای سه بخش است:
بخش یکم خاطرههای دکتر ناصرالدین پروین از محمدعلی جمالزاده است و در آن هرچه از او دیده و شنیده و دریافته، نوشتهاست؛ بیهیچ ممیزی و ستایش و نکوهش بیجایی.
بخش دوم شامل برداشتهای مؤلف از روزنامهنگاری جمالزاده است و مقاله مفصل «جمالزاده روزنامهنگار» و «جمالزاده مبتکر طرح مسئله شطرنج در مطبوعات فارسی».
بخش سوم نیز به شماری از سندهایی اختصاص یافته که جمالزاده خود به مؤلف سپرده است.
قسمتی از کتاب جمالزاده:
نشأت قراری گذاشت و صبح یکشنبهای آفتابی از خزان ۱۳۶۳، به خانه استاد رفتیم. در محله ثروتمندنشین فلوريسان، اشکوب پنجم از ساختمان پی استوار ۷۸. خودش در سرسرای ورودی آن مجموعه ایستاده بود و منتظر ما. بعدها دیدم که وقتی منتظر مهمان است، همین کار را میکند. یعنی به صندوق پست سری میزند (آن وقتها نامهرسان هم صبح میآمد و هم بعد از ظهر) و نامه و کتاب و روزنامه تازه رسیده را زیر و رو میکند تا مهمان برسد.
سه تایی از آسانسور بالا رفتیم، در را باز کرد و جای نشستنمان را نشان داد. یادم نیست چه لباسی پوشیده بود. هنوز آن وقتها به سر و وضعش میرسید و ریشش را با دقت میتراشید. نشستیم. بعد از حال و احوال کردن با مهیار، شروع کرد به پرحرفی و فلسفه بافی، مرتب برای ایران تعیین تکلیفهای شگفت میکرد، تاریخ دور و نزدیک را ناشیانه میشکافت و زاویههای مختلفی از جامعه ایرانی نشان میداد که برخی روزگاری وجود داشتهاند و او حي و حاضرشان میپنداشت. حوصلهام سر رفته بود. گوشم آنجا بود و دلم جای دیگر. تا به آنجا رسید که گفت: ایرانیها وطن نمیشناسند… هیچچیز جز مذهب نمیدانند». خوب، عقیدهای بود درباره یک جامعه پیچیده که به صورتی عوامانه گفته میشد. علاوه بر این، حس میکردم پس از آن دگرگونی عظیم، اینها حرفهای تازه پیر مردیست که کاریکاتورهای آتشین پیامی در نامه فرنگستان چاپ…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.