سبد خرید

جاده‌ای به ناکجا

ناشر : خوبدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

56,000 تومان

داستان کتاب درمورد کشوری است که جنگ داخلی‌اش به تازگی به پایان رسیده است. حکومت در پی ساختن جاده‌ای که بخش شمالی و ثروتمند را به بخش جنوبی و فقیرنشین متصل کند، دو کارمند خود را برای ساخت این جاده به مأموریت می‌فرستد. آنها نام ندارند و یکی‌شان شماره ۴ خوانده می‌شود و دیگری شماره ۹. این دو تفاوتی اساسی با یکدیگر دارند؛ شماره ۹ عیاش است و خوشگذران و شماره ۴ فردی مسئولیت پذیر. کار ساخت این جاده سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. این دو کارمند هیچ تصوری از سازه خود ندارند. نمی‌دانند که قرار است در این جاده چه اتفاقی رخ دهد. آنها نمی‌دانند که مشغول ساختن جاده‌ای به ناکجا هستند.

تعداد:
مقایسه



جاده‌ای به ناکجا

درباره نویسنده دیو ایگرز:
دیو اگرز، زاده‌ی 12 مارس 1970، نویسنده و ویراستار آمریکایی است. اگرز در بوستون به دنیا آمد و پس از سپری کردن تحصیلات اولیه. برای تحصیل در رشته‌ی روزنامه‌نگاری به دانشگاه ایلینوی رفت. اما مرگ والدینش او را از ادامه‌ی تحصیل در این رشته بازداشت. اگرز در ابتدا طراحی‌های گرافیکی روزنامه‌ای محلی را انجام می‌داد و پس از گذشت چند سال، امتیاز روزنامه‌ای محلی به نام کاپس را از آن خود کرد و آن را به یک مجله‌ی طنز تغییر داد. او به تدریج وارد عرصه‌ی نویسندگی شد و در این حوزه، به موفقیت‌های قابل ملاحظه ای دست یافت. وی برنده جوایزی همچون جایزه مدیسی، جایزه ایمپک دوبلین و جایزه کتاب لس‌آنجلس تایمز شده است. دیو اگرز به همراه همسر و دو فرزندش در سان فرانسیسکو زندگی می‌کند.

درباره کتاب جاده‌ای به ناکجا:
این کتاب ماجرای عجیبی است از سرنوشت ملت‌هایی که درگیر جنگ هستند. دو کارگر بی‌‌نام و نشان جاده‌‌سازی برای پروژه دوازده روزه در یک منطقه کار می‌کنند که ناگهان وارد یک دنیای عجیب می‌شوند.

ناکجاآبادی که آن دو کارگر در آن گیر کرده‌اند مانند اطلاعات مخاطب است هیچ چیز از آن نمی‌دانند و فقط با حوادثی عجیب روبه‌رو می‌شود. خواننده هم با شخصیت‌ها همراه می‌شود. تصویر دنیایی که اثرات جنگ در آن مشخص است

سایت ایندیپندنت: «جاده‌ای به ناکجا، فرمی سبک و سیال دارد و در عین حال زیبا و ظریف است. باعث می‌شود تا ما در مورد درست و غلط پیشرفت، توسعه و مداخله در سایر کشورها فکر کنیم. یک جاده با خود دارو می‌آورد، اما ارتش و جنگ افزارها هم از همان جاده عبور می‌کنند.»

قسمتی از کتاب جاده‌ای به ناکجا:
چهار گفت: «سوار شو.» او داخل تاکسی‌ای نشسته بود که در محوطهٔ هتل منتظر بود. نُه تازه از سرسرای هتل بیرون آمده بود. ساک پارچه‌ای در دست و صندل به پا، شبیه گردشگری بود که گشت‌وگذار یک‌روزه‌ای را آغاز کرده است. سوار شد و تاکسی به راه افتاد.

چهار گفت: «باید کفش‌هات رو عوض کنی.»

نُه دهانش را باز کرد و سرش را مانند حیوان یک‌وری کرد و لبخند زد. گویی در فکر انتخاب حرف بامزه‌ای از میان بی‌شمار بذله‌هایی بود که می‌توانست بگوید؛ اما چیزی نگفت و دوباره موهایش را از روی پیشانی عقب زد.

چهار این نوع آدم‌ها را می‌شناخت؛ آدمی که هرچیزی و بیش از آن وجود خودش، اسباب سرگرمی می‌شد. موهایش را طوری بلند کرده بود که جلوی دیدش را می‌گرفت و مجبور بود روزی صد بار آن را از جلوی چشم‌هایش عقب بزند. احمقانه بود. برای مردی چنین خوشگذران، این کار نوعی ماجراجویی بود و تفریح.‌

اما چهار نمی‌خواست زیاد در آن شهر بماند. هوای شرجی آنجا، حتی هنگامی که با ماشین از فرودگاه به شهر می‌آمد، مصیبت بود. می‌دانست وقتی از چنین گرمایی در عذاب است، مدام دچار جمود خلسه‌ای می‌شود و از کوره در می‌رود؛ اما کولر آر.اس.‌۸۰ روشن بود و مأموریت هم ساده. قرار بود جاده‌ای دوبانده و دویست‌وسی کیلومتری را آسفالت و خط‌کشی کنند تا جنوب روستانشین کشور به پایتخت، در شمال شهرنشین متصل شود.

مسیر باز بود، جاده هموار و کوبیده‌شده؛ اما فصل بارندگی به زودی از راه می‌رسید و اگر جاده آسفالت نمی‌شد، همهٔ زحماتشان به سرعت بر باد می‌رفت. چهار، نقشه‌ها را بررسی کرده و جاده را در تصویرهای ماهواره‌ای دیده بود. پیش از آن، هیچ‌گاه روی جاده‌ای این‌چنین مستقیم کار نکرده بود. این جاده از میان بوته‌زار، صحرا، جنگل و روستاها رد می‌شد. در تمام مسیر، تپه، کوه یا شهری وجود نداشت و تقریباً هیچ مانعی سر راه نبود.

نُه گفت: «پس تا الان توی پروژه‌های زیادی بوده‌ای.» لحنی محترم و جدی به خودش گرفته بود؛ اما این‌جور تظاهرها به او نمی‌آمد. دوباره لبخندی روی لب‌های زنانه‌اش نقش بست.

چهار گفت: «این شصت‌وسومین مأموریتمه.» و همان جا حرفش را تمام کرد. ظرف هشت سال، بیش از دوازده هزار کیلومتر جاده را در چهار قاره آسفالت کرده بود.

نُه پرسید: «تا حالا توی دردسر هم افتاده‌ای؟»

چهار فقط دو بار با اسلحه تهدید شده بود. او با شغلی که داشت، اغلب در زمان و مکانی کار می‌کرد که خشونت و قساوت بسیاری در آن اتفاق می‌افتاد. البته هیچ‌کدام مانع کارش نشده بودند. در یکی از مأموریت‌های قبلی، دیده بود که چیزی از آسمان سقوط می‌کند. بعدها فهمید که با موشک زمین‌به هوا، هواپیمای مسافربری را هدف گرفته بودند. او از کنار چاه‌های آبی گذشته بود که از انبوه جنازه، مسموم شده بودند. یک بار هم چند دقیقه پس از مصلوب شدن فردی، به صحنه رسیده بود؛ با این حال جواب داد: «نه.»

نُه پرسید: «قبلاً با این ماشین کار کرده‌ای؟»

چهار گفت: «آره.»

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1399

تعداد صفحات

139

زبان

موضوع

,

شابک

9786227425000

وزن

135

جنس کاغذ

عنوان اصلی

The Parade
2019

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جاده‌ای به ناکجا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...