تیتوس گرون
درباره نویسنده مروین پیک:
مروین پیک نویسندۀ کتاب تیتوس گرون، با نام اصلی مروین لورنس پیک (Mervyn Peake) (9 ژوئیه 1911 – 17 نوامبر 1968) نویسنده، هنرمند، شاعر و تصویرگر انگلیسی بود. او بیشتر برای آنچه که معمولاً به مجموعه کتابهای گورمنگاست گفته می شود شناخته شده است. این سه اثر بخشی از آنچه پیك تصور میكرد چرخهای طولانی است، تكمیل آن از مرگ وی جلوگیری میشد. آنها بعضی اوقات با کارهای معاصر قدیمیتر تالکین مقایسه میشوند، اما داستان سورئال او تحت تأثیر عشق اولیه او به چارلز دیکنز و رابرت لوئیس استیونسون بود نه مطالعات تالکین درباره اساطیر و فلسفه.
درباره کتاب تیتوس گرون:
تيتوس گرون معروفترين اثر مروين پيک، نويسندهي بريتانيايي و نخستين کتاب از مجموعهي گوتيکِ گورمنگاست است که براي نخستين بار در سال 1946 ميلادي به چاپ رسيد. فضاي تيرهوتار و در عين حال طنزآلودِ داستان يادآور آثار تيم برتون، کارگردان معروف آمريکايي است – آثاري همچون ادوارد دستقيچي و کابوس قبل از کريسمس – با اين تفاوت که در گورمنگاست، آنچه به تخيل خواننده تلنگر ميزند نه موجودات و وقايع ماوراءالطبيعه، بلکه توصيفات بديع و اغراقآميز و شاعرانه از امور اينجهاني و اغلب پيشپاافتاده است. در سال 2000 ميلادي سريالي بر اساس دو قسمت اول اين مجموعه توسط شبکهي تلويزيوني بيبيسي و با بازي کريستوفر لي، هنرپيشهي شهير بريتانيايي، ساخته شد و به روي آنتن رفت.
قسمتی از کتاب تیتوس گرون:
گورمنگاست، یا بهتر بگوییم، پشتهی مرکزی و بنیادین سنگهای بر هم چیدهی گورمنگاست، جلوهای پرجلال و جبروت میداشت اگر میشد آن را تنها و منزه از تودهی کلبههای محقری که چون مرضی واگیردار از پای دیوارهای بیرونیاش به اطراف سرایت کرده بود در نظر آورد. کلبهها که هر یک تا کمر به همسایهی پشتیاش تکیه داشت، بر سراشیب زمین میخزیدند و بالا و بالاتر میرفتند تا سرانجام استحکامات قلعه راهشان را سد میکرد. کلبههای این درونیترین مدار که دامنگیر دیوارهای بلند شده و چون گلسنگ به آن چسبیده بودند، افتخار این هم جواری بیمهر و عطوفت با قلعهی بالای سرشان را به حکم قوانین کهن آن ملک یافته بودند.
هر روز و هر فصل، سایهی پشت بندهای باد و باران سوده و برجکهای مخروب یا مرتفع قلعه بر بام کج و معوج كلبهها دامن میگسترد. بلندتر و دامن گستردهتر از همه، سایهی «برج چخماق» بود که پوشیده با پارههای ناهمگون پیچک سیاه، چون انگشت معیوبی از میان مشت استخوانی سنگها بیرون زده بود و ملحدانه برای آسمانها خط و نشان میکشید؛ برجی که شب هنگام، حلقومی عاریتی میشد برای نالهی جغدها و هنگام روز، خاموش و بیصدا در میان قلعه میایستاد و به گستردن سایهی بلندش بسنده میکرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.