توفان در مرداب
درباره نویسنده لئوناردو شیاشا:
لئوناردو شیاشا نویسنده کتاب توفان در مرداب، نویسنده بزرگ سیسیلى، در سال ۱۹۲۱ میلادى به دنیا آمده و در سال ۱۹۸۹ درگذشت. تقریبآ همه زندگى خود را در سیسیل گذراند و کارمندى و آموزگارى کرد. نخستین اثرش، کلیساهاى رگالپترا، در سال ۱۹۵۶ منتشر شد. پس از یک سلسله داستانهاى کوتاه، شیوه تازهاى از داستانپردازى را در پیش گرفت که برخى از ستایشگرانش آن را «افسانه پلیسى» نامیدهاند: قصههاى طنزآمیز نسبتآ کوتاهى که معمایى پلیسى در بطن آنها نهفته است و معمولا با یک نتیجهگیرى سیاسى به پایان مىرسد. از جمله، بسیارى از این قصهها با محکوم کردن مافیا پایان مىپذیرد که مسأله همیشگى و پایهاى جامعه سیسیلى است؛ جامعهاى که در نیمه راه میان کهنهترین سنتهاى فئودالى و جهانبینى اروپاى پیشرفته صنعتى درمانده است.
لئوناردو شیاشا از نامدارترین نویسندگان معاصر اروپاست و از جمله آثار اوست: عموهاى سیسیل، دریایى به رنگ شراب، جنازههاى خوش، روز جغد، سهم هرکس، تودو مودو. کتاب حاضر نخستینبار در سال ۱۹۶۳ چاپ شد.
درباره کتاب توفان در مرداب:
در قلب اروپا توفانى برپاست که به برانداختن نظم کهن پیش مىآید، نظمى که بر پىهاى لرزانش کلیساى بزرگ زمینداران و بزرگ مالکان کلیسا به پیشگیرى فاجعه دست به دست یکدیگر مىدهند، اما با همین دست یارى هرکدام دیگرى را به کام توفان مىکشند. سرخى سپیده امیدى که از افق سر مىکشد رنگ خون جوان زنجیریان زمین است که در پرچم انقلاب کبیر، در کنار آبى خون کهنه اشراف و سفیدى سترون کشیشان خواهد نشست. عصر روشنایى و خرد است، دورانى است که اروپاى «دائرهالمعارف» واپسین مردهریگ پدران قرون وسطى را به تاریکى سردابه کلیساها مىسپارد و آنها را «گنجینه» مىکند، تا هم از دستبردشان جلو بگیرد و هم از این که دوباره دستاویز شوند.
دامنه توفان تا به جزیره سیسیل مىرسد، به «مرز میان آب شور و آب متبرک» به «برهوتى که هرگونه نشانه کوشش و نوخواهى را در شنزار نابخردانهترین سنتها فرو مىبرد». در این هنگامه آشفتگى خوابها، در این برخوردگاه گذشته و آینده براین برهوت خفته چه خواهد گذشت؟ اگر درى به روى نظم نوین بازکردنى باشد آن را چه کسى خواهد گشود؟ فرانچسکودى بلازى، ژاکوبن، که به امید رهبرى شورش ستمدیدگان برمىخیزد یا دنجوزپه ولاى کشیش، که مىکوشد تاریخ را دوباره بسازد، که گذشتهاى را جعل مىکند به هواى آیندهاى، یا به امید «حالى» که فقط براى خود اوست؟
قسمتی از کتاب توفان در مرداب:
کشیش با گردگیر رنگارنگی غبار کتاب را پاک کرد. چهره درشت و فربهش شبیه تصویر خدای باد شد که روی نقشههای دریانوردی کشیده میشود، و کتاب را فوت کرد تا گرد و غبار آن را بتاراند. سپس باحالت چندش آمیزی آن را باز کرد، چندشی که در آن شرایط ویژه به نظر رسید حرکتی پر از ظرافت و آکنده از احترام باشد. در روشنایی که از پنجره افراشته کج میتابید، حروف شگرف کتاب به چشم میآمد که بر صفحه خاکی رنگ به فوجی از مورچه سیاه له شده و خشکیده میمانست.
عالیجناب عبدالله محمد بن علمان سر خم کرد تا آن را بخواند؛ نگاهش که معمولا بیحالت و بیاعتنا و غمآلود بود ناگهان تیز و سرزنده شد. یکباره سرپا ایستاد و دست راستش را در چین قبای گشادش فروکرد: ذره بینی طلایی بیرون کشید که به سنگهای قیمتی سبز رنگ آراسته بود، دستهای نازک داشت و به شکل یک گل، یا یک میوه، ساخته شده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.