تمام چیزهای خطرناک
درباره نویسنده استیسی ویلینگهام:
استیسی ویلینگهام (Stacy Willingham) نویسنده کتاب تمام چیزهای خطرناک، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز است. ویلینگهام قبل از روی آوردن به داستاننویسی، ویراستار و استراتژیست برند برای آژانسهای بازاریابی مختلف بود و مدرک کارشناسی خود را در روزنامهنگاری مجلات از دانشگاه جورجیا و MFA از کالج هنر و طراحی ساوانا گرفت. آثار او در بیش از 30 کشور ترجمه شده است. او در حال حاضر در چارلستون، کارولینای جنوبی، با همسرش، بریت، و لابرادودل، ماکو، زندگی میکند، جایی که او همیشه در حال کار بر روی کتاب بعدی خود است.
درباره کتاب تمام چیزهای خطرناک:
بوک لیست: «تسلط ویلینگهام در طرح معماهای داستانی ستودنی است. عاشقانِ کشف معما از این داستان لذت خواهند برد.»
جفری دیور: «نویسنده با مهارتی مثالزدنی، ما را به ترکیبی دلخراش از داستان گوتیک و تعلیق روانشناختی میکشاند. هر لایهی آن، شوک جدیدی وارد میکند.»
ساندی تایمز: «آرام و درعینحال شوم. کتاب تمام چیزهای خطرناک تنش ملموسی به خواننده منتقل میکند.»
کتاب تمام چیزهای خطرناک با رفتن ایزابل به برنامهی تلویزیونی و روایت داستان ربوده شدن پسرش آغاز میشود. او بعد از شرکت در این برنامه با یک سازندهی پادکست به نام ویلن اسپنسر آشنا میشود که از ایزابل میخواهد داستانش را برای او بازگو کند. ایزابل که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، تصمیم میگیرد به ویلن اعتماد کند. اما آرامآرام ویلن نیز به یکی از مظنونین پروندهی میسن تبدیل میشود!
استیسی ویلینگهام کتاب تمام چیزهای خطرناک را بین گذشته و حال روایت میکند. ایزابل در زمان حال بهدنبال راز ناپدید شدن پسرش است و در گذشته اسرار مدفون دوران کودکی را مرور میکند. این نوع روایت، تعلیق داستان را بیشتر میکند و بیثباتی ذهن شخصیت اصلی داستان را نشان میدهد. ایزابل یا ایزی، دختر یک سیاستمدار برجسته و مادری هنرمند بوده که در خانهای باشکوه زندگی میکردهاند. ایزابل و خواهر کوچکترش، مارگارت، روزها را در کنار هم میگذراندهاند. ناگهان روزی جسد مارگارت را در مرداب پیدا میکنند. مشکل اصلی اینجاست که ایزابل هیچ چیز را به یاد نمیآورد و خودش را مقصر مرگ خواهرش میداند.
یکی از نکات قابلتوجه کتاب تمام چیزهای خطرناک، خوابگرد بودن ایزابل است. او از زمان کودکی هنگام خواب در اطراف خانه قدم میزند، صحبت میکند و صبح در جایی غیر از رختخوابش از خواب بیدار میشود. در زمان بیداری، هیچ چیز از خوابگردیهایش به یاد نمیآورد و همین موضوع است که او را میترساند. نکند او باعث مرگ خواهرش شده باشد؟ یا حتی خودش پسرش را ربوده باشد؟
استیسی ویلینگهام با مهارت تمام داستان را از زبان یک راوی غیرقابلاعتماد تعریف میکند. در سطرسطر کتاب تمام چیزهای خطرناک عذاب، اندوه، بیثباتی و استیصال ایزابل مشهود است. داستان تمام چیزهای خطرناک، مملو از شخصیتهای پیچیدهی خاکستری است که رازهای سربهمهری دارند. ویلینگهام در این اثر گذشته و حال را به هم پیوند میزند و خوانندگان را با داستانی جادویی و پر از رمز و راز روبهرو میکند. خوانندگان اندکاندک لایههای پنهان هر شخصیت را کشف میکنند و در پایان کتاب، معمای همیشگی زندگی ایزابل را درمییابند.
قسمتی از کتاب تمام چیزهای خطرناک:
اینجا هیچ کس نمیتواند تصور هم بکند که من روزم را چطور سپری کردهام: شرح دادن دردناکترین لحظات زندگیام برای لذت بردن غریبهها. حالا نطقی دارم. نطقی که با بیاعتنایی مطلق از حفظ میگویم و کاملاً دقیق طراحی شده است. چکیدهای که میدانم وقتی از دهانم بیرون میآید یا در روزنامهها چاپ میشود، راحت خوانده میشود، و آن لحظات سکوتِ دروغین وقتی میخواهم نکتهای تأثیرش را بگذارد. خاطرات دلنشینی از میسن برای از بین بردن تلخی فضا هنگامی که حس میکنم نکتهی تسکیندهندهی شادی ضروری است.
درست همان موقع که در جزئیات ناپدید شدنش فرو میروم پنجره را که باز میکردم، نسیم گرم و مرطوبی در اتاقش جاری میشد، آویز متحرک کوچکی که بالای تختش بود، دایناسورهای پشمالویی که آهسته با وزش باد میچرخیدند مکث میکنم، آب دهانم را قورت میدهم. بعد، از این میگویم که میسن تازه به حرف افتاده بود. چطور تیرکس را تلفظ میکرد «تیرانتوسنوریوس» و اینکه هر بار به موجودات کوچک بالای تختش اشاره میکرد، شوهرم خروپف اغراقشدهای راه میانداخت و میسن غشغش میخندید و بعد کمکم به خواب میرفت. به این ترتیب، لبخندی روی صورت تماشاچیان مینشیند و حتی خندهای سر میدهند. شانههایشان شل میشوند، بدنهایشان دوباره در صندلیها فرومیرود و نفسهای حبسشده آزاد میشوند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.