تتها
درباره نویسنده ایشتوان ارکنی:
ایشتوان ارکنی (István Örkény) نویسنده کتاب تتها، زاده ۵ آوریل ۱۹۱۲ در بوداپست و درگذشته ۲۴ ژوئن ۱۹۷۹ در بوداپست، رماننویس و نمایشنامهنویس مجار بود. اِرکنی در خانوادهای یهودی و مرفه در بوداپست به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دبیرستانی وابسته به کلیسای کاتولیک به پایان برد، وارد دانشگاه شد و در دو رشتهٔ داروسازی و شیمی تحصیل کرد. بهدلیل رفاه خانوادگی موفق به رفتن سفرهای متعددی به کشورهای اروپایی شد. او به زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی صحبت میکرد و یکی از بهترین زباندانان همنسل خود بود. در زمان اسارت در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۲ در شوروی نیز زبان روسی آموخت. آشنایی او به زبانهای خارجی و تخصصش در داروسازی و شیمی به او امکان میداد که در بازههایی به عنوان مترجم ادبی و کارشناس داروسازی فعالیت کند.
درباره کتاب تتها:
کتاب تتها داستانی ضد جنگ است. ارکنی که فرزند مشاور نخستوزیر و از خانوادهای مرفه بود، نویسندگی را از دوران تحصیلش در دانشگاه آغاز کرد و در همان هنگام، از رهگذر رفاه خانوادگی که داشت، سفرهایی به آلمان، فرانسه و انگلستان کرد. ارکنی یکی از بهترین زباندانان نسل خودش بود: به زبانهای آلمانی، فرانسه، و انگلیسی تسلط کامل داشت و به همهٔ این زبانها مینوشت. او گرایشات کمونیستی و تباری یهودی داشت و همین باعث شد در دوران جنگ لباس افسری او را با توهین و تحقیر از تنش درآورند و به کار اجباری در جبهه روسیه بفرستندش. ارکنی در دوران جنگ اسارت و تحقیر زیادی کشید و رنج بیپایاتی را متحمل شد.
کتاب تتها اعتراض هنرمندانه ارکنی علیه بیدادگری، تحقیر و پوکمغزی است. ماجرا در سومین تابستان شروع جنگ دوم جهانی، در روستایی کوهستانی و در خانه لایوش تُت، آتشنشان روستا اتفاق میافتد. پستچی دهکده مردی خلوضع است که نامههای سربازان را به جای رساندن به صاحبانشان، پاره میکند، در نتیجه مردم از وضع عزیزان خود، بیخبرند؛ اما اولین نامه که مال ژولا تت است به دست والدینش میرسد. او در نامه خبر مرخصی گرفتن و آمدنش به خانه را داده است. اما درست زمانی که خانواده با شادی دارند برای پذیرایی از ژولا آماده میشوند، نامه تلگرامی دوم میرسد.
نامهای که فقط خواننده از آن باخبر میشود: صلیب سرخ مجارستان با نهایت تأسف بهاطلاع میرساند که سرباز وظیفه ژولا تُت در نبرد با دشمن قهرمانانه شهید شد.» این تلگرام به مقصد نرسیده داستان تراژیک و ابزورد کتاب را میسازد. تلاش و کوشش خانواده تت به جدالی بیهوده مبدل میشود. داستان ساختاری گروتسک دارد و شاید به نوعی افسانه سیزیف را تداعی میکند که محکوم شده بود صخرهای را تا سر کوه بغلتاند و پس از جان کندن زیاد آن را از آن بالا رها کند و تا ابد این کار را تکرار کند.
ارکنی عقیده دارد زندگی ما انسانها پر از کارهای سیزیفوار است: «جنگ، نقطهٔ عطف زندگی و اندیشههایم، چیزهای زیادی به من آموخت. این را نیز که تاریخ کشور ما همواره مملو از لحظهها، دورانها، و قرنهای سیزیفی بوده است، اما هیچگاه نه آنطور که در این جنگ. صخرهای که ما آنجا، در کنار دُن، میغلتاندیم محکوم به بازپسغلتیدن بود، هم آنجا، هم دیرتر، هر چندبار که شانههامان را بر آن نهادیم…تاریخ خود را در اشکال گوناگون تکرار میکند. چنین دورانهایی بسیار بودهاند، تتها هم بنابراین بسیارند. چنانچه سرنوشتِ مردمی به آنها تندهی و تمکین آموخته باشد، دشوار بتوان آن را که تا سرحد فرسودگی تمکین کرده است گناهکار شمرد.»
قسمتی از کتاب تتها:
نامه از جبهه
والدین گرامی و آگیکا! دیروز اطلاع یافتم که فرمانده عزیزمان، جناب سرگرد واژو، به منظور تسکین اعصاب خسته شان برای مدت دو هفته مرخصی استعلاجی به کشور مراجعت میکنند. بی درنگ خدمت شان رفتم و سعی کردم راضی شان کنم به جای خانه ی قدیمی و شلوغ برادرشان در بوداپست، مهمان آن والدین عزیز باشند، ولی ایشان دعوتم را نپذیرفتند، با این استدلال که با وضع عصبی به هم ریخته شان نمیخواهند سربار کسی بشوند.
واقعاً هم به علت مزاحمتهای دائمی پارتیزانها جناب سرگرد عزیزمان سخت دچار بی خوابی شدهاند، و گذشته از آن هم نسبت به بو بسیار حساساند. بعضی بوها را اصلاً نمی توانند تحمل کنند، بعضی دیگر اما، مثلاً بوی کاج، آرامشان میکند. بعد که برگشتم یادم آمد که خانه برادرشان نزدیک یک کارگاه زغال سازی است که از استخوان لاشه حیوانات زغال استخوان میسازد. از نو خدمتشان رفتم و از آب و هوای روستایمان خانه ی آفتاب گیرمان، باغچهی…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.