به مملکتتون خدمت کنید
درباره نویسنده محمد علی مجتهدی:
محمد علی مجتهدی نویسنده کتاب به مملکتتون خدمت کنید، با نام کامل محمدعلی مجتهدی گیلانی (۱ مهر ۱۲۸۷، لاهیجان – ۱۰ تیر ۱۳۷۶، نیس) استاد دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران و رئیس دبیرستان البرز بود. او سرپرستی دانشگاه صنعتی آریامهر را بر عهده داشت. او همچنین در دورههایی ریاست دانشگاههای ملی ایران، پهلوی و پلیتکنیک تهران را عهدهدار بود.
دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی، اول مهرماه 1287 در شهر لاهیجان چشم به جهان گشود. در دوسالگی مادر خود را از دست داد، پدر او از تجار ابریشم و یکی از زمینداران شهر لاهیجان به شمار میآمد. دکتر مجتهدی در سال 1310 با گذراندن دورۀ ششسالۀ متوسطه، دیپلم گرفت و در آزمون اعزام محصل به فرانسه رتبه قبولی را به دست آورد. وی تحصیلات تکمیلی را تا مقطع دوره دکترا در رشته مکانیک در دانشگاه سوربن با موفقیت گذراند. در مهرماه سال 1320 پس از پایان دورۀ سربازی در اهواز و برگشت به تهران؛ ضمن تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران در مدرسه شبانهروزی البرز نیز صاحب مسئولیت و در سال 1323 به ریاست دبیرستان ماندگار البرز برگزیده شد.
وی به مدت 35 سال مدیر این دبیرستان بود و بسیاری از دانشمندان و مشاهیر علمی کشور را تربیت کرد و این مدرسه را به بهترین و مشهورترین مدرسه ایران تبدیل کرد. ریاست دانشگاه شیراز در سال 1340، رئیس دانشکده پلیتکنیک تهران از آذرماه 1341 (به مدت سه سال)، تأسیس دانشگاه صنعتی شریف در مهرماه 1345، ریاست دانشگاه ملی (شهید بهشتی) و ریاست دانشگاه امیرکبیر بخشی از مسئولیتهای زندهیاد دکتر مجتهدی در طول خدمات ارزندۀ وی بود. دکتر مجتهدی در سال 1355 بازنشسته شد و صرفا به فعالیت در دبیرستان البرز ادامه داد. او در دهم تیرماه سال 1376 در شهر نیس فرانسه درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.
درباره کتاب به مملکتتون خدمت کنید:
در کتاب به مملکتتون خدمت کنید، ابتدا زندگینامۀ خودنوشت دکتر مجتهدی آورده شده و در ادامه نیز تاریخچۀ کوتاهی از دبیرستان البرز و نظر برخی از معاصرین دربارۀ ایشان آورده شده است.
در بخش اول کتاب ابتدا زندگینامۀ خودنوشت زندهیاد دکتر مجتهدی آورده شده و سپس گوشههایی از مصاحبۀ ایشان که با حبیب لاجوردی انجام شده، از نوارهای نهگانۀ آرشیو دانشگاه هاروارد پیاده شده است. در این گفتگوها ایشان به جنبههایی از زندگی خود در دبیرستان البرز اشاره کرده است.
بخش دوم این کتاب اختصاص به بیان تاریخچهای از دبیرستان البرز دارد. در بیستوچهارمین سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار (1250 ش) یک هیئت آمریکایی به ریاست مستر بست از آمریکا به ایران آمد و در ساختمان اتابک که در خیابان لالهزار بود، مستقر شد و شروع به کار کرد. دو سال بعد از آن تاریخ این هیئت دست به کار تأسیس دبستانی در نزدیکی دروازه قزوین شدند. این هیئت در سال 1264 بعد از خریداری محلی در خیابان قوامالسلطنه سابق به کار ساختمانی برای دبیرستان پرداخت و اولین کلنگ بنا که در سال 1266 پایان یافت، به دست ناصرالدین شاه به زمین خورد. در این زمان مدرسه دارای شش کلاس و پنجاه نفر دانشآموز بود و به ریاست مستر وارد اداره میشد.
بخش سوم این کتاب دربرگیرندۀ سه یادداشت دربارۀ دکتر محمدعلی مجتهدی است. در اولین نوشتار این بخش زینالعابدین مؤتمن دربارۀ دکتر مجتهدی میگوید: «تا قبل از اینکه دکتر مجتهدی به مدرسه بیاید، هر کدام از افرادی که به البرز آمدند، بیشتر از شش ماه دوام نمیآوردند؛ چون اوضاع کشور آشفته شده بود و سنگ روی سنگ بند نمیشد. تا اینکه مجتهدی را آوردند. او در آن زمان دورۀ افسری را میگذراند و لباس نظامی به تن داشت. لابد دولت صلاح دید که او لیاقت دارد و میتواند شبانهروزی را خوب اداره کند. او از سال 1323 ریاست البرز را به عهده گرفت و مدت سیوچند سال آن را داره کرد. او کلاسها را مطابق استعداد دانشآموزان طبقهبندی کرده بود».
در بخش چهارم کتاب، تصاویر، اسناد و عکسهایی از دکتر مجتهدی و دبیرستان البرز آورده شده و دو بخش پایانی نیز نمایهها و منابع کتاب را شکل میدهد.
قسمتی از کتاب به مملکتتون خدمت کنید:
من هیچ سفارش یا توصیهای را قبول نمیکردم. این روش من بود. این است که کسی برای من کاغذ سفارشی نمیآورد، ولی با وجود این بعضیها بودند که بچهشان وقتی رفوزه میشد خیال میکردند که با آمدن به اتاق من و حرفهای بیمعنی زدن و گفتگو کردن و مرافعه راه انداختن میتوانند نمره بچهشان را تغییر بدهند، غافل از اینکه این چیزها بر من تأثیر نداشت. من متکی به خودم بودم. ایرادات به همه داشتم، ولی از لحاظ کار متکی به خودم بودم و هیچ نوع پشتیبانی نداشتم.
به خودم میگفتم که اگر از من عصبانی بشوند به من میگویند رئیس دبیرستان البرز نباش. خب نباشم؟ چه اشکالی دارد؟ وقتی من نتوانم بودنم در دبیرستان البرز یا در هر کاری را که برای رضایت خاطر خودم است، مطابق مغز من، مطابق وجدانم انجام بدهم، پس بهتر که در آن کار نباشم. حالا ممکن است وجدانم و طرز فکرم غلط باشد، ولی این فکر مرا مجبور میکرد که من کمتر گوش به حرف اضافی و به عقیده من نامربوط بدهم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.