انسان در شعر معاصر
درباره نویسنده محمد مختاری:
محمد مختاری نویسنده کتاب انسان در شعر معاصر در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد زاده شد و در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتلهای زنجیرهای کشته شد. وی، چندین سال در بنیاد شاهنامه، فعالیت داشت. از اعضای کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو هیئت دبیران آن بود. او در پاییز ۱۳۷۷ ترور شد. مختاری، آثاری در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد. وی از دوستان دیرین محمد بیابانی، شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و اسطوره شناس اهل بوشهر نیز بود.
محمد مختاری برای نخستینبار، شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و دربارهاش نوشت. از مختاری دو فرزند به نامهای «سیاوش» و «سهراب» به یادگار مانده است. که حاصل ازدواج وی با مریم حسینزاده است.
درباره کتاب انسان در شعر معاصر:
اگر آغاز رویارویی و تعارض ارزشهای انسانی نو و ارزشهای فرهنگی کهن را دوران مشروطه در نظر بگیریم، آنگاه میتوان دورهٔ نیما و اندکی پس از او را مبتنی بر نوعی مواجههٔ تجددگرایانه و میانهرو تلقی کرد که کمتر در مدار دگرگونیهای ریشهای و بنیادین قرار داشت اما سرآغاز تغییرات عمیق در ذهنیت شعری و هنری انسان ایرانی شد.
محمد مختاری در مواجهه با این دورهٔ مهم و دورهٔ بعدش دو مشخصهٔ اساسی را شناسایی و واکاوی میکند:
نخست، دستاوردهای افتخارآمیز شعر در نواندیشیهایش که با طرح حق و حضور و شأن انسان همراه است.
دوم، وجود برخی از عوامل و عناصر و زمینههای بازدارنده و کهنه و سنتی که با ارزشهای نو هماهنگ نیست، و به میزان همین ناهماهنگی نیز «درک حضور دیگری» را دشوار میسازد.
مختاری این آمیختگی و دوگانگی را نتیجهٔ هویت ویژهٔ فرهنگیای میداند که در درون شاعران معاصر نیز متبلور شده است و پهنهای وسیعتر از شعر را در بر میگیرد. درست به همین دلیل، واکاوی شعر معاصر و مفاهیم اساسیاش به شعر معاصر محدود نیست و خواهناخواه واکاوی کلیّت فرهنگ ایران است.
بیراه نیست اگر این کتاب را حاصل یکی از مهمترین پژوهشهای تاریخ شعر و فرهنگ معاصر قلمداد کنیم. مطالعهٔ این کتاب برای فهم دقیقتر معضلات و گرهگاههای تحولات فرهنگی در ایران ضروری به نظر میرسد.
قسمتی از کتاب انسان در شعر معاصر:
چشمانداز نیما رهایی انسان از فشار نیازهای مادی و معنوی است. و شعر او بهاعتباری طرح و تبیین تواناییهای انسان است برای پیوند با کل طبیعت. میخواهد رابطه بیواسطهای میان طبیعت و آدمی برقرار شود، و برقرار ماند. در پی آنست که هم انسان به شیوهای انسانی به طبیعت بنگرد، و هم طبیعت بهشیوهای انسانی به انسان مربوط شود. و این ریاضت فعال را در تجربه زندگی خویش فراهم داشته است، تا در جانش به شیوههای انسانی به طبیعت بنگرد، تا سرانجام بتواند چون انسان تکاملیافتهای، بهویژه چون هر شاعر و هنرمند پیشروی، شعور طبیعت شود.
اما چون در زندگی دوران او، هنوز طبیعت به شیوهای انسانی با انسان مرتبط نشده است، و زیبایی طبیعت با درد آمیخته است، حاصل نگرش او، چیزی جز درکِ هرچه بیشتر و غمافزاتر «درد» نیست. دردی که از همه اجزای هستی طبیعی و انسانی نمایان است. دردی که زاییده موانع و دشواریها و فاصلههاست. و شاعر بهمنزله پارهای از شعور طبیعت، آن را در اعماق ذهن خویش بازمییابد.
تا درد هست، شفقت و مهر آدمی در سوز درون متبلور میشود. احساس و عاطفه انسانی در زخم درون سر باز میکند، و رقت اندوه، هستی آدمی را فرامیگیرد. از اینرو مایههای عاطفی و غنایی دردمندانه، یکی از نمودهای اصلی انسانگرایی است…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.