انجمن قتل پنجشنبهها
درباره نویسنده ریچارد آزمن:
ریچارد آزمن (Richard osman) نویسنده کتاب انجمن قتل پنجشنبهها، مجری، کمدین، و نویسندهی انگلیسی است. نام او نخستین بار با انتشار کتاب انجمن قتل پنجشنبهها بر سر زبانها افتاد. این اثر که اولین کتاب وی است، توانست او را به نخستین نویسندهی کتاب اولیای بدل سازد که رکورد سریعترین فروش در میان آثار جنایی را میشکند. قلم طناز و جذاب او، و تواناییاش در روایت داستانی هیجانانگیز و سرگرمکننده که به خوبی در کتاب انجمن قتل پنجشنبهها نمایان است، نوید ظهور نویسندهای خوشآتیه و توانمند را به ما میدهد.
درباره کتاب انجمن قتل پنجشنبهها:
وال استریت: شوخ، دوستداشتنی، و بسیار سرگرمکننده.
آمازون: یک پلیس زن با اولین پروندهی قتل خود؛ یک جنایت وحشیانه… به انجمن قتل پنجشنبهها خوش آمدید!
کیت اتکینسون: یک چراغ کوچک امیدبخش، در میان انبوهی از ملال.
این داستان، آمیختهای از دسیسه، شوخی و ترحم است. در این داستان، علاوه بر روایت پر راز و رمز قتل و جنایت، با غمها، افسوسها و مشکلات سالخوردگی هم آشنا میشویم. هریک از اعضای باشگاه، همسر، فرزند، شغل یا سلامتیشان را از دست دادهاند اما همین از دست دادنهاست که روابط میان آنها را مستحکمتر میکند.
انجمن قتل پنجشنبهها ریتم تند آثار آگاتا کریستی و شخصیتهایی سرزنده مثل شخصیتهای آثار فردريک بکمن را دارد و دیالوگهای کوتاه و نیشدار، بافت روانشناختی، عمق هیجانی و صمیمیت و گرمای داستانش باعث میشود خواننده از پیگیری ماجراهای آن لذت ببرد.
قسمتی از کتاب انجمن قتل پنجشنبهها:
چند روز پیش، بعد از ملاقات با الیزابت، در اولین جلسهام با اعضای انجمن قتل پنجشنبهها شرکت کردم و به نظرم نوشتن درباره آن جالب است. مثل همان کسی که دفترچه خاطراتی درباره هولمز و واتسون تهیه کرد. مردم عاشق قتلاند، چه علناً بگویند و چه نگویند. پس میروم سراغش.
میدانستم اعضای انجمن قتل پنجشنبهها الیزابت، ابراهیم اَریف و ران ریچی هستند. بله. همان ران ریچی. پس این هم هیجانانگیز بود. حالا که کمی بهتر میشناسمش، زرقوبرقش کمی کمتر شده ولی در هر حال… ابراهیم هم که در وردزوُث زندگی میکند و یک بالکن مارپیچی دارد.
پنی گری هم قبلاً عضو این انجمن بود، ولی حالا در ویلوز است؛ یعنی آسایشگاه سالمندان. حالا که فکرش را میکنم مییبینم حسابی با آنجا تناسب داشتم. به نظرم یک جای خالی داشتند و من تبدیل شدم به پنی جدید.
ولی آن موقع اضطراب داشتم؛ یادم است. یک بطری شراب خوب با خودم بردم (قیمتش 8 پوند و 99 پنی بود) و وقتی وارد شدم، هر سه از قبل در اتاق پازل بودند و داشتند عکسها را روی میز میچیدند.
الیزابت با پنی انجمن قتل پنجشنبهها را تأسیس کرده بود. پنی سالها در اداره پلیس کِنت بازرس بود و پروندههای قتلهای حلنشده را با خود میآورد. راستش قرار نبود به پروندهها دسترسی داشته باشد، ولی کسی که خبردار نمیشد، نه؟ از یک سنی که بگذرید، تقریباً میتوانید هر کاری دلتان خواست بکنید. بهجز پزشک و بچههایتان، هیچکس چیزی به شما نمیگوید.
نباید بگویم الیزابت چهکاره بود، اگرچه گاهی خودش حرفش را میزند. فقط این را بگویم که با قتل و تحقیق و این چیزها غریبه نیست…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.