امریکا بر سر تقاطع (دموکراسی، قدرت و میراث جریان نومحافظهکاری در آمریکا)
درباره نویسنده فرانسیس فوکویاما:
فرانسیس فوکویاما (Francis Fukuyama) نویسنده کتاب امریکا بر سر تقاطع، زاده ی 27 اکتبر 1952، متخصص اقتصاد سیاسی و فیلسوفی آمریکایی است. فوکویاما در شیکاگو به دنیا آمد. او مدرک لیسانس خود را در رشته ی هنر از دانشگاه کورنل دریافت کرد و سپس در رشته ی فلسفه ی سیاسی ادامه ی تحصیل داد و مدرک دکترای خود در این رشته را از دانشگاه هاروارد گرفت. فوکویاما در حال حاضر، استاد و رئیس گروه توسعه ی اقتصادی بین المللی دانشگاه جانز هاپکینز در شهر واشنگتن دی. سی. است.
درباره کتاب امریکا بر سر تقاطع:
کتاب امریکا بر سر تقاطع به بررسی سیاست خارجی امریکا در دوران بعد از حملات القاعده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میپردازد. این موضوع برای من مسئلهای شخصی است. بهعنوان فردی که برای مدت زمان طولانی خود را نومحافظهکار تلقی و فکر میکردم که از جهانبینی مشترکی با بسیاری از نومحافظهکاران از جمله دوستان و آشنایانی که عضو دولت بوش هم بودند، برخوردارم. سابقاً با پُل والفوویتز معاون اسبق وزیر دفاع در دو نوبت همکار بودم. یک بار در اداره کنترل و خلع سلاح ایالات متحده و یک بار هم زمانیکه ایشان در مقام رئیس دانشکده مطالعات عالی امور بینالملل در دانشگاه جان هاپکینز مسئول استخدام من در آن دانشگاه بودند. با مشاور وی ول اشتتر هم در شرکت مشاورهای او به نام پان هیروستیک همکار بودم و مثل او سالها نیز تحلیلگر مؤسسه مطالعاتی راند بودم.
شاگر آلن بلوم بودم که خود وی نیز شاگرد لئواشتراوس و نویسنده کتاب انسداد فکر امریکایی بود. با ویلیام کریستال در دانشکده فوق لیسانس همکلاسی بودم و مرتباً برای دو مجله نشنال اینترست و پابلیک اینترست که آیروینگ کریستال پدر ویلیام بنیانگذار آنها بود، و همچنین برای مجله کامنتری مقاله مینوشتم. با وجود این، برخلاف شمار زیادی از نومحافظهکاران، منطقی که برای جنگ با عراق ارائه شد، هرگز متقاعدم نکرد. هر چند در بدو امر موضع نسبتاً جنگطلبانهای در قبال عراق داشتم و در سال ۱۹۹۸ نیز نامهای را که مؤسسه قرن جدید امریکایی بانی آن بود، امضاء کردم. در آن نامه از دولت کلینتون خواسته شد بود تا علیه بغداد موضع سختتری اتخاذ کند، بعد از آنکه صدام مانع فعالیت ناظران سازمان ملل متحد شده بود.
در آن وقت و حتی تا وقوع حوادث یازدهم سپتامبر هم بحثی از تهاجم امریکا به عراق در میان نبود. در سال متعاقب تهاجم به عراق از من خواسته شد تا در گروه کارشناسی شرکت کنم که برای بررسی استراتژی دراز مدت امریکا برای نبرد با تروریسم تشکیل شده بود. در این مقطع بود که نهایتاً به این نتیجه رسیدم که جنگ اقدام عاقلانهای نیست. این گروه مطالعاتی به من امکان داد تا بهدقت درباره بسیاری از مسائل مطروحه در این کتاب بیندیشم. از آن زمان به بعد مدت زیادی با خودم در کلنجار بودم که آیا بهواقع دیدگاههایم بهگونهای تغییر کردهاند که صلاحیت نومحافظهکاربودن را از دست داده باشم و یا اینکه نومحافظهکاران طرفدار جنگ اصول مشترکی را که هنوز همه در آنها سهیم هستیم، مورد سوءِاستفاده قرار دادهاند.
انفصال بین آنچه من باور دارم و آنچه ظاهراً نومحافظهکاران معتقد بودند، زمانی برایم روشن شد که در فوریه ۲۰۰۴ در مراسم شام که هرساله در مؤسسه مطالعاتی امریکن اینترپرایز برای بزرگداشت ایروینگ کریستال برگزار میشود شرکت کرده بودم که در آن ستوننویس، چارلز کراتمر، تحت عنوان «رئالیسم دموکراتیک: سیاست خارجی امریکا در دنیای یکقطبی» سخنرانی کرد. در این مراسم که تقریباً بهطور مرتب هرسال از بعد از تهاجم امریکا به عراق انجام میشود، جنگ عراق یک موفقیت کامل اعلام میشود. در خلال سخنرانی کراتمر متحیر بودم که چرا اطرافیانم آن را با شور و هیجان تشویق و تحسین میکردند، بهرغم آنکه برای همگان روشن شده بود که ایالات متحده هیچ تسلیحات امحاءِ جمعی در عراق پیدا نکرده، گرفتار عملیات ضد شورشی بدخیم شده و بهدلیل دنبالهروی از نوع استراتژی تکقطبی که کراتمر مبلغ آن بود تقریباً بهطور کامل خود را از بقیه جهان نیز منزوی ساخته است.
قسمتی از کتاب پیشدرآمدی بر نظریهی ادبی:
در پرتو محیط بینالمللی در حال ظهور، ایالات متحده در سیاست خارجی خود به تدوین رویکردی نیاز دارد که مجذوب هیچ یک از رویکردهای موجود نباشد. مبنای این رویکرد جدید میتواند بر پارهای از مفروضات انومحافظه کاری بنا شود: نخست این که سیاست ایالات متحده و جامعه بین الملل در سطح وسیعتری باید به رویدادهای داخلی سایر کشورها توجه داشته باشد و نه اینکه مثل رئالیستها فقط دلواپس رفتارهای خارجی آنها باشد. دوم این که قدرت، به ویژه قدرت امریکا، اغلب برای نیل به اهداف اخلاقی ضروری است. چنین قدرتی از اصول نومحافظه کاری برگرفته شده که به نظر میرسید محافظه کاران تا قبل از آغاز جنگ با عراق آن را فراموش کرده بودند، یعنی مهندسی اجتماعی جاهطلبانه که بسیار دشوار است و همیشه باید با دقت و بردباری توأم باشد. به عبارت دیگر، چیزی که ما به آن نیاز داریم ویلسونیسم واقع بینانه تری است که بتواند در برخورد با سایر جوامع ابزارها را با اهداف بهتر جفت و جور کند.
ویلسونیسم واقع نگر با رئالیسم کلاسیک متفاوت است، از آن روی که اولی ارتباط سیاست خارجی آمریکا با رویدادهای داخل کشورها را جدی میگیرد. اینکه گفته شود کشورسازی یا بسط دموکراسی دشوار است به معنای غیر ممکن بودن آن نیست یا اینکه منظور این نیست که آن را باید صادقانه کنار گذاشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.