آزاد (یک کودک و یک کشور در پایان تاریخ)
درباره نویسنده لیا اوپی:
لیا اوپی (Lea Ypi) نویسنده کتاب آزاد، متولد 1979، استاد دانشگاه و نویسندۀ آلبانیایی است. وی موفق شد در دانشگاه ساپینزای رم در رشته فلسفه تحصیلات خود را به پایان برساند. بیشتر فعالیتهای حرفهای او شامل پژوهش در زمینه سیاست، نظریه انتقادی و نقد سیاسی میشود. در حال حاضر اوپی به عنوان استاد علوم سیاسی در کالج اقتصاد لندن مشغول به تدریس است.
درباره کتاب آزاد:
لیا اوپی در کتاب «آزادی»، با کنایه و طنز، خاطرات یک دختربچۀ سادهدل آلبانیایی را نقل میکند که سخت شیفتۀ استالین و انور خوجه، که در کتاب با عنوان «دایی انور» هم از او یاد میشود، بوده است. این دختربچۀ سادهدل خودِ لیا اوپی در دوران کودکیاش است؛ دختربچهای یازدهساله که در اوج احساسات سانتیمانتال استالیندوستی با شورش و اعتراضات مردم علیه حکومت مواجه میشود و ترسخورده به مجسمۀ استالین پناه میبرد اما مجسمه را سربُریده مییابد و این روز به نقطۀ عطفی در زندگیاش بدل میشود چراکه در همین روز به شکافی پی میبرد که میان واقعیت و آنچه واقعیت میپنداشته وجود دارد.
کتاب «آزادی» با خاطرۀ نویسنده از سخنان شیفتهوار نورا، معلم پرورشی دوران کودکیاش، دربارۀ استالین آغاز میشود. اوپی در کتاب «آزادی» دریافتهایش از یک نظام کمونیستی را ماهرانه با جزئیاتی از زندگی روزمره و سبک زندگی در چنین نظامی میآمیزد و مهارت یک گزارشگر و قصهنویس در ثبت جزئیات و دقایق را با نگاهی نقادانه ترکیب میکند.
کتاب «آزادی» با اتخاذ زاویۀ دید کودکی سادهدل، که کودکیِ خود نویسنده است، بهشیوهای کنایی نشان میدهد که شعارهای کمونیستیِ حکومتی چگونه ذهن یک کودک را تسخیر کرده و مغز او را شستشو داده بوده، بهنحوی که آن کودک، در عین زندگی در فضایی بسته و محصور، اینطور میپنداشته که آزاد است و در کشوری آزاد زندگی میکند.
راوی کتاب «آزادی» در کودکیاش استالین و انور خوجه را قهرمان میپنداشته و از اینکه در خانوادهاش هیچکس نبوده که قهرمان به حساب آید و او بتواند در کلاس درس ماجرای دلاوریهایش را نقل کند ناراحت و شرمنده است. خانوادۀ روشنفکر اوپی، آنطور که او در کتاب «آزادی» نقل میکند، گویی با آلبانیِ کمونیست میانهای ندارند. آنها از سیاست و بحث سیاسی طفره میروند و با کنایههایی که برای اوپیِ آن زمان یازدهساله مبهم است از سیاست و وقایع سیاسی حرف میزنند و میکوشند این وقایع را به خنده و شوخی و بیاعتنایی برگزار کنند و از کنارشان بگذرند و همچنین نگذارند که دخترشان، که تحت تأثیر مدرسه شیفتۀ حکومت کمونیستی آلبانی و فریفتۀ شعارهای پرطمطراق حکومتی است، بو ببرد که آنها واقعاً چه نظری دربارۀ حکومت دارند.
لیا اوپی در کتاب «آزادی»، از خلال روایت زندگی روزمره در آلبانی کمونیستی و ارائۀ تصویری از سبک زندگی در آن دوره، دشواری زیستن در سایۀ قدرت حکومتی را که برای تثبیت خود به دروغ و فریب و تحریف متوسل میشود به تصویر میکشد. او در این کتاب، مسائل کلان فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک برآمده از نظامی توتالیتر را در ابعادی مینیاتوری و در جزئیات زندگی روزمرۀ مردمی که در چنین نظامی زندگی کردهاند بازسازی و ترسیم میکند و تصویری فشرده از مقطعی از تاریخ آلبانی ارائه میدهد که مربوط به دوران کمونیسم و پساکمونیسم است.
قسمتی از کتاب آزاد:
تا روزی که استالین را در آغوش نگرفتم هرگز از خود درباره معنای آزادی نپرسیدم. از نزدیک، او خیلی بلندتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. معلم ما، نورا، به ما گفته بود که امپریالیستها و رویزیونیستها دوست دارند تأکید کنند که استالین مرد کوتاه قامتی است. البته او به اندازه لویی چهاردهم کوتاه نبود. خودش میگفت که قامت او به طرز عجیبی هرگز رشد نکرده است. در هر صورت، او به شدت معتقد بود تمرکز بر ظاهر، به جای واقعیات، یک اشتباه معمولی امپریالیستی است. استالین یک غول بود و کارهایش به مراتب بزرگتر از هیکلش.
نورا در ادامه توضیح داد چیزی که استالین را واقعاً خاص کـرد ایــن بـود کـه او با چشمانش لبخند میزد. میتوانید باور کنید؟ شما میتوانید با چشمانتان لبخند بزنید؟ دلیلش این است که سبیلهای خاصی داشت که صورتش را آراسته و لبهایش را پوشانده بود. به طوری که اگر فقط روی لبها تمرکز میکردید، هرگز نمی فهمیدید که استالین واقعاً لبخند میزد یا کار دیگری انجام میداد. اما کافی است فقط یک نگاه به چشمان نافذ باهوش و قهوهای بیندازید تا متوجه میشدید که استالین لبخند میزد. بعضیها نمیتوانستند در چشمانش نگاه کنند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.