آخرین کلمات او
درباره نویسنده لارا دیو:
لارا دیو (Laura Dave) نویسنده کتاب آخرین کلمات او، نویسندۀ آمریکایی، در سال 1977 در نیویورک به دنیا آمده و در دانشگاههای پنسیلوانیا و ویرجینیا تحصیل کرده است. او از دوران مدرسه داستان مینوشته و جوایز مختلفی برای داستانهای کوتاه و بلندش به دست آورده است، اما جدیدترین رمان دِیو، «آخرین چیزی که به من گفت»، را میتوان تولد دوبارۀ او دانست. این رمان، مدت کوتاهی پس از انتشارش، با استقبال شگفتانگیز مخاطبان در سراسر دنیا مواجه شده و کتاب منتخب ووگ، یواسآ تودی، اینترتینمنت ویکلی، سیانان و… بوده است. آثار لارا دِیو در بیش از بیست کشور مختلف ترجمه و منتشر شده و فیلمی هم بر اساس رمان آخرین چیزی که به من گفت با بازی جولیا رابرتز در دست ساخت است.
درباره کتاب آخرین کلمات او:
وقتی هانا کار میکند تا بفهمد همسرش کجاست و اگر او هرگز برمی گردد، متوجه شد که اوون مایکلز اصلا وجود ندارد. جستجوی او برای یافتن پاسخ، او را به شهری شلوغ در کالج در تگزاس، دور از خانه ساوسالیتو روی آب میکشاند. هانا در حالی که بدنبال همسرش میگشت، میفهمد که مادر بودن به چه معناست و اینکه رابطه او با بیلی چقدر مهم است. همانطور که این دو شروع به کشف رمزهای دروغ از حقیقت گذشته اوون میکنند، به زودی متوجه میشوند که خواه ناخواه آینده جدیدی را ایجاد میکنند. برگرداندن صفحه، نشاط آور، و فراموش نشدنی آخرین چیزی که او به من گفت بسته به معنای شناخت واقعی افراد نزدیک به خود و اینکه چقدر مایلید برای آنها پیش بروید باز میشود.
قسمتی از کتاب آخرین کلمات او:
اوون همیشه عادت داشت به خاطر گم کردن دائمی وسایل سر به سرم بگذارد، درباره اینکه چطور گم کردن همه چیز به هنر من تبدیل شده بود! عینک، کلید، دستکش، کلاه، بیسبال، دوربین، گوشی همراه، بطری، نوشابه، خودکار و بند کفشهایم اغلب اوقات گم میشدند. حتی جورابها لامپها و قالبهای یخ منزلم نیز بیشتر اوقات جایی دور از دسترسم بودند. البته که اوون خیلی هم نامربوط نمی گفت. من به گم کردن وسایل علاقه داشتم، این گونه میخواستم حواس خودم را پرت کنم، اتفاقات دور و برم را فراموش کنم.
در قرار دوممان، قبض الکترونیکی پارکینگ جایی که ماشینمان را برای شام پارک کرده بودیم گم کردم هر کداممان با ماشینهای شخصی خودمان آمده بودیم. اوون بعدها دربارۀ این قضیه زیاد با من شوخی کرد – در مورد اینکه چقدر برای آوردن ماشین خودم در قرار ،دوممان پافشاری کرده بودم حتی در شب عروسی مان هم با این موضوع سر به سرم گذاشت. او هم با پرسیدن سؤالات باربط و بی ربط در مورد گذشتهام، در مورد مردهایی که با آنها به هم زده بودم در مورد مردهایی که با من به هم زده بودند، کلافهام کرده بود.
او این مردها را گزینههای «بالقوه خوانده بود به سلامتی ایشان لیوانی بلند کرده و گفته بود از اینکه آنها همان مردی نبوده اند که من نیاز داشتم از اینکه او کسی است که در این لحظه کنار من نشسته، خوشحال است.
من گفته بودم تو شناخت زیادی نسبت به من نداری او با خنده جواب داده بود این جوری به نظر نمیرسه نه؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.