کوه میان ما
درباره نویسنده چارلز مارتین:
چارلز مارتین (Charles Martin) نویسنده کتاب کوه میان ما، نویسندهٔ پرفروش نیویورکتایمز در نوامبر ۱۹۶۹ در ایالات متحده به دنیا آمد. داستانهای او در سراسر جهان به بیش از سی زبان ترجمه شده است. «کوه میان ما» معروفترین رمان این نویسنده است و سال ۲۰۱۷ نیز فیلمی براساس آن با بازی کیت وینسلت و ادریس البا ساخته شد.
درباره کتاب کوه میان ما:
رمان کوه میان ما، با روایتی بسیار جذاب داستان دو غریبه به نامهای بن پین و اشلی ناکس را به تصویر میکشد که در یک کولاک بزرگ گرفتار شده، یکدیگر را ملاقات میکنند و برای نجات زندگیشان، با هم همراه میشوند.
تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که اگر زندگیتان وابسته به یک غریبه شود، چه اتفاقی میافتد؟ شما در آن موقعیت چه خواهید کرد؟ در داستان کتاب کوه میان ما زمانی که کولاک، این دو غریبه را در سالت لیک سیتی زمینگیر میکند، آنها مجبور میشوند برای نجات خود با یکدیگر توافق کنند.
بن پین یک جراح ماهر و اشلی ناکس، نویسندهی روزنامه است که در چند روز آینده قرار است ازدواج کند. اما هنگامی که این حادثهی پیشبینی نشده اتفاق میافتد آنها خود را زخمی و گرفتار در منطقهی یوتاه مییابند که کیلومترها از تمدن و آبادی فاصله دارد.
به نظر میرسد آنها بدون غذا و سرپناه، در حالی که فقط تجهیزات کوهنوردی در اختیار دارند، شانس چندانی برای زنده ماندن ندارند. اما هر یک با تکیه بر دیگری قوت گرفته و پیوندی را رقم میزنند که خیلی زود تبدیل به یک رابطه عمیق میشود.
بن پین و اشلی ناکس روزها و هفتهها تلاش میکنند تا از این گرفتاری رها شوند اما شرایط حاکم باعث میشود کم کم امیدشان برای نجات رنگ ببازد. آنها دیگر نمیتوانند با اطمینان خاطر تصور کنند که از وضعیت فعلی نجات مییابند. حتی اگر بتوانند سالم از این کوهستان خارج شوند، این تجربه چه تاثیراتی میتواند بر زندگی آنها داشته باشد؟
قسمتی از کتاب کوه میان ما:
نمیدانم ساعت چند است. این چیز باید آن را ثبت کرده باشد. چند دقیقهی پیش بیدار شدم. این جا هنوز تاریک است. نمیدانم چقدر گذشته.
برف از میان شیشهی جلویی به داخل میریزد. سرمای شدیدی به صورتم میخورد. به سختی میتوانم پلکهایم را تکان بدهم. انگار روی گونهام رنگ خشک شده است. هر چند طعم و مزهاش شبیه رنگ خشک شده نیست.
دارم میلرزم… و احساس میکنم یک نفر بر روی قفسهی سینهام نشسته است. نمیتوانم به راحتی نفس بکشم. شاید دو یا سه تا از دندههایم شکسته باشند. شاید ریهام آسیب دیده باشد.
این جا باد یکسره میوزد، از قسمت عقب هواپیما داخل میآید… یا شاید از سمت چپ باشد. یک چیزی بالای سر من، شاید یک شاخه، دارد به بدنهی پلکسی گلاس هواپیما برخورد میکند. صدایش شبیه کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه است. باد بیشتری از پشت سرم دارد میآید. جایی که قبلا دم هواپیما آن جا بود.
میتوانم بوی بنزین را حس کنم. حدس میزنم هنوز هر دو بال هواپیما تقریبا پر از سوخت باشند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.