کلاس تشریح دکتر تولپ
درباره نویسنده نینا سیگل:
نینا سیگل (Nina Siegal) نویسنده کتاب کلاس تشریح دکتر تولپ، (زاده: 27 اوت 1969، نیویورک، نیویورک، ایالات متحده آمریکا) رماننویس و روزنامهنگار آمریکایی است. او فارغالتحصیل دانشگاه کورنل است و به مدت پانزده سال در آمستردام زندگی کرده است. او قبلاً دو رمان منتشر کرده است (اولین رمان رازآلود) و به طور منظم با نیویورک تایمز همکاری می کند که فرهنگ اروپایی را پوشش میدهد. او همچنین برای بسیاری از نشریات بین المللی دیگر مینویسد و ویرایش میکند.
درباره کتاب کلاس تشریح دکتر تولپ:
پابلیشرز ویکلی: «سیگِل در رمان دومش، که کتابی باشکوه و خونین است، آمستردام 1632 را به تصویر میکشد. استفادۀ هنرمندانه از جزئیات پیچیده و ترکیب آنها با لم تحسینبرانگیز نویسنده، کتای به دست داده که به ما اثبات میکند هنر هم میتواند با خشونت آمیخته شود.»
کلاس تشریح دکتر نیکولاس تولپ یک نقاشی رنگ روغن بر روی بوم است که در سال ۱۶۳۲ توسط رامبراند نقاشی شدهاست و در موزه مائریتشویس در لاهه، هلند قرار دارد. این نقاشی به عنوان یکی از شاهکارهای اولیه رامبراند محسوب میشود.
در این کار، دکتر نیکولاس تولپ به شرح ماهیچه بازو برای متخصصان پزشکی میپردازد. برخی از تماشاگران پزشکان مختلفی هستند که مبلغی را به عنوان کمیسیون پرداخت کردند تا در نقاشی حضور داشته باشند. در گوشه بالا و سمت چپ نقاشی عنوان رامبراند امضا شدهاست.
در یکی از کلاسهای دانشگاه، هر دانشجو باید یک تابلوی نقاشی را انتخاب و داستان پشت آن را پیدا میکرد که سیگِل بهسراغ تابلوی «درس کالبدشکافی دکتر نیکولاس تولپ» رامبرانت رفت و همین مسئله انگیزهای برای نوشتن رمان دومش شد. نوشتن این رمان شش سال به طول انجامید.
قسمتی از کتاب کلاس تشریح دکتر تولپ:
چند قدمی عقب میروم و تابلوهای نقاشی را از دور برانداز میکنم. از صدها و شاید هزارها اثرم، یازده تا را به دیوار آویختهام. قصد دارم فقط چند تایی از طرحهای پنجره را نشانش دهم، نه چیز دیگر. موبایلم را از جیبم در میآورم و نگاهی به ساعت میاندازم. هنوز هم دیر نشده، میتوانم تصمیمم را عوض کنم. تابلوی برج، اثری رئال از بازتاب شیشههای ساختمان هانکوک را بر میدارم و به جایش تابلوی پیاده رو، اثر انتزاعی خیابان کامن ولث را از پشت پنجره طبقه همکف میآویزم. دوباره آنها را سر جای اولشان بر میگردانم.
بیش از دو سال است که روی طرح پنجره کار میکنم و سرتاسر شهر را دوربین به دست به همراه دفتر طراحیام زیرورو کردهام؛ پنجرههای کلیسا، پنجرههای انعکاسی، ساحلهای بوستون، پنجرههای بزرگ، کوچک، قدیمی، شکسته، چهارچوب های فلزی یا چوبی، از بیرون یا از پشت پنجره ها. همه را رصد کردهام. مخصوص آن پنجرههایی را خیلی دوست دارم که صاحب خانه در غروب زمستان، پیش از اینکه متوجه تاریکی هوا شود پرده اش را بکشد.
تابلوی پیاده رو را هم کنار تابلوی برج میآویزم. حالا تعدادشان ژند شد؛ دوازده تا. یعنی این تعداد مناسب است؟ اگر تعدادشان خیلی زیاد باشد، دیگر زیباییشان به چشم نمیآید. اگر هم کم باشد، نمیتواند به هنر من – چه مفهومی و چه سبکی – پی بیرد. انتخاب چه کار دشواری است. برای همین است که همیشه بازدید از آتلیه اعصابم را رد میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.