چقدر دیر بود، چقدر دیر
درباره نویسنده جیمز کلمن:
جیمز کلمن (James Kelman) نویسنده کتاب چقدر دیر بود، چقدر دیر، زادهٔ ۹ ژوئن ۱۹۴۶ نویسندهای اسکاتلندی است. او بهخاطر داستانهای کوتاه، نمایشنامه، رمان و مقالات ادبیاش شهرت زیادی کسب کرده است. این نویسندهی پرکار و پرآوازه تا کنون دو جایزهی بوکر، جایزهی بلک مِموریال، جایزهی ادبیات اسکاتلند، جایزهی بهترین نویسندهی کتاب سال اسکاتلند و نیز جایزهی کتاب سال انجمن هنری اسکاتلند را از آن خود کرده است.
درباره کتاب چقدر دیر بود، چقدر دیر:
«چقدر دیر بود، چقدر دیر» نمونهای شاخص از سبک موسوم به جریان سیال ذهن در ادبیات بهشمار میرود. با فضایی کافکاوار و زبانی تند و طنزی سیاه. این کتاب در سال ۱۹۹۴ برندهی جایزهی بوکر شده است. یکی از نکات جالب دربارهی رمان این است که نسخهی اصلی تماماً به زبان محاورهی اسکاتلندی نوشته شده و از لحن شکسته و غیررسمی استفاده کرده که زهره مهرنیا با چیرهدستی این ویژگی را در ترجمهی خود لحاظ کرده است.
یکی از جذابیتهای «چقدر دیر بود، چقدر دیر» ، تصمیمهای نامتعارف شخصیت اصلی داستان است که باعث میشود گاهی از او عصبانی شوید، گاهی بخواهید با او حرف بزنید و سر عقل بیاوریدش، و گاهی هم دلتان به حالش بسوزد.
شیوهی روایت کلمن به گونهای است که خواننده هم با شخصیتهای داستان همراه میشود و هم با شخصیت غایب رمان، و چرایی نبودِ او را تا انتهای رمان در ذهن خواهد داشت. حس خواننده بعد از خواندن این رمان، شبیه حس او بعد از خواندن دیگر آثار مدرن – از جمله آثار ساموئل بکت – خواهد بود: بهتزدگی، همراه با چالشهای فکری و سؤالهای بیپاسخ.
قسمتی از کتاب چقدر دیر بود، چقدر دیر:
این یه داستان واقعی بود؛ البته به گفتهی اون مردی که این رو برای سامی تعریف کرده بود. سامی یه بار همین رو برای یه زن تعریف کرد و او رو تا حد مرگ ترسوند، زنه فکر کرد اینها همهش اراجیفه، فکر کرد سامی میخواد گیجش کنه؛ انگار بخواد به روش عجیب رو برای به دست آوردن اون زن به کار ببره و او رو بین داستان و خودش آشفته كنه، لعنتی، چقدر فهمیدن این زنها سخته. البته اون زن هلن نبود، اما میتونست باشه، شاید هم خودش بوده، میدونی که چی میگم.
چقدر مضحکه وقتی میخوای با یه هدف خاصی به داستان رو برای بقیه تعریف کنی و نمیتونی؛ یه شکست تمام عیار میشه. نه تنها به هدفی که داری نمیرسی، که چیزی کاملا متضاد با هدفت پیش میاد، کاملا متضاد. این هرچی اسمش باشه، سوءتفاهم نیست. البته شاید هم حق با اون زنه باشه، چون سامی موقع تعریف کردن داستان یه چیزایی رو هم از خودش در آورده بود، چیزایی رو که اضافه کرده بود از کتابی میگفت که داشت میخوند و راجع به یه افسر پلیس و زنش بود، اونها هم همین کار رو کردن، توی دل بازی رفتن، وظیفه و عشق توی داستان اونها هم با هم قاطی شده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.