پسر گمشده (داستان واقعی ناخدا هوک)
زمانی کم سن و سال بودم تا ابد و همیشه کم سن وسال میماندم تا اینکه دیگر اوضاع این طور نبود. زمانی عاشق پسری به نام پیتر پن بودم.
پیتر خواهد گفت این داستان واقعیت ندارد، اما دروغ میگوید. عاشقش بودم، همهمان عاشقش بودیم، اما او دروغ میگوید چون پیتر همیشه میخواهد آن خورشید درخشانی باشد که همهمان دورش میچرخیم. هر کاری میکند تا آن خورشید باشد.
پیتر خواهد گفت من آدم بدهی داستان هستم، رفتاری ناروا با او داشتهام، هیچ وقت دوستش نبودهام.
اما پیش از این گفتم، پیتر دروغ میگوید. این واقعیت ماجراست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.