نجات استخوانها
جاسمین وارد در سال ۲۰۱۷ برای دومین بار توانست جایزهٔ ملی کتاب در زمینهٔ داستان را از آن خود کند، آن هم در فاصلهٔ کوتاه ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۷. بار اول، برای کتاب نجات استخوانها و بار دوم برای کتاب آواز، بیتاب، آواز خواندن. از این جهت، او تنها زن سیاهپوستی است که توانسته بیش از یک بار چنین جایزهٔ معتبری را از آن خود کند. او اهل یکی از مناطق حومهای میسیسیپی است و گویا همین قرابت وطنی با ویلیام فاکنر بر او اثری مستقیم گذاشته است، چه در اثر اخیرش، و چه در کار قبلیاش. به قول خودش در مصاحبهاش در مورد این کتاب، وقتی که برای اولین بار «گور به گور» فاکنر را خواند حس کرد از بس که فاکنر کار بینقصی را ارائه کرده است، دیگر او برای نوشتن، حرف بیشتری برای گفتن ندارد اما بیشتر که دقت کرد متوجه شد که شخصیت سیاهان در کتابهای فاکنر خیلی در حاشیه است. انگار مأموریت جاسمین وارد شرح درد سیاهان جنوب امریکاست.
داستان از زبان اِش دختر نوجوانی است که در یکی از روستاهای میسیسیپی زندگی میکند. او همراه با پدر دائمالخمرش و سه برادرش راندال، اسکیتاه و جونیور زندگی میکند. مادرش موقع وضع حمل جونیور از دنیا میرود و همین باعث میشود که اش تنها باشد. پدرش زیاد به فکر او نیست. هر یک از برادرهایش سودای خودشان را دارند و به همین خاطر برای آن که احساساتش را با کسی در میان بگذارد، تنش را آزادانه نثار پسران جوان دهکده میکند. البته در این میانه دلباختهٔ پسری به اسم مانی است. اما مانی مثل بقیهٔ پسرها فقط جسم او را میخواهد. البته به قول مانی هزینهٔ زن بودن این است که باردار شود. حالا اش مانده است که چطوری این راز مگو را با خانوادهاش در میان بگذارد. بیشتر فصلهای اولیهٔ داستان در مورد احساسات درونی اش است از تحولات درونی و حالت تهوع تا اضطراب افشای راز. او همزمان با خواندن افسانهٔ مدهآ (اساطیر یونانی) که فرزندانش را به خاطر خیانت شوهرش کشت، با او همذاتپنداری میکند و علاقهاش به مانی در طول داستان تبدیل به نفرت میشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.