شکرآب
خدایا خانه چقدر قشنگ شده بود! همهجا از تمیزی برق میزد. ولی هیچ صدایی نمیآمد.
سمت اتاق خواب رفتم. آنجا خوابیده بود. دلم میخواست بگویم مثل شیطان خوابیده، مثل دیو خوابیده، اما اینطور نبود. او مثل فرشتهها به خواب رفته بود. لباس خواب سفیدی به تن داشت. موهایش روی بالش پخش شده بود. انگار صورتش توی ابرها باشد. چقدر قشنگ بود. یک لحظه عاشقش بودم، لحظهای بعد از او نفرت داشتم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.