زندگی صد ساله لنی و مارگو
درباره نویسنده ماریان کرونین:
ماریان کرونین (Marianne Cronin) نویسنده کتاب زندگی صد ساله لنی و مارگو، در سال 1990 به دنیا آمد و در وارویک شایر بزرگ شد. او پس از اخذ دکترا در زبان شناسی کاربردی، تا زمانی که نویسنده شد در دانشگاه کار کرد. اولین رمان او، زندگی صد سال لنی و مارگو، که توسط دابلدی در سال 2021 منتشر شد، توسط ایندیپندنت به عنوان «نشاطبخشترین کتاب سال 2021» انتخاب شد و در فهرست نهایی جایزه برگزیده گودریدز برای ادبیات داستانی قرار گرفت. او با خانواده و گربهاش در میدلندز زندگی میکند.
درباره کتاب زندگی صد ساله لنی و مارگو:
لنی پترسون هفده ساله در بخش بیماران صعب العلاج بیمارستان پرینسس رویال گلاسکو روزهای خود را میگذراند با اینکه به لنی گفته اند امیدی به بهبودش نیست این دختر نوجوان هنوز کارهای زیادی دارد. او پس از پیوستن به کلاس هنر و کاردستی ،بیمارستان با مارگو، زنی تحسین برانگیز ملاقات می کند؛ شورشی هشتادوسه ساله پیژامه بنفش پوشی که لنی را متحول می کند طوری که هرگز تصورش را هم نمی کرد.
با شکوفاشدن دوستی لنی و مارگو دنیایی از داستان های ناگفته به روی این دو همراه نامحتمل اما شدنی که روی هم صد سال زندگی کرده اند گشوده می شود. گرچه روزهای آن ها به شماره افتاده است، هر دو مصمم اند ردی از خود در این جهان به یادگار بگذارند. به کمک پرستار دوست داشتنی لنی و پدر آرتور کشیش کلیسای بیمارستان لنی و مارگو به فکر خلق صد نقاشی می افتند تا داستان های یک قرن زندگی شان را به نمایش بگذارند – داستان هایی از عشق و شکست، شجاعت و ،مهربانی محبت غیر منتظره و شادی ناب. گرچه پایان نزدیک است زندگی هنوز برای این زنان فراموش نشدنی تمام نشده است.
قسمتی از کتاب زندگی صد ساله لنی و مارگو:
وقتی سؤال را از پدر آرتور پرسیدم به او نگاه نکردم، در عوض چشمم به صلیب بود. شنیدم نفسش را به آرامی بیرون داد خیال میکردم میخواهد به سؤالم جواب دهد اما فقط به نفس کشیدن ادامه داد. فکر کردم شاید نمیدانست من دارم میمیرم. اما منطقی فکر کردم، پرستار به او گفته بود که من از بخش می آمده ام و هیچ کس در بخش می در انتظار یک زندگی طولانی و شاد نیست.
پس از مدتی به آرامی گفت: «لنی، این سؤال از هر سؤال دیگهای بزرگتره» به عقب تکیه داد و نیمکت دوباره جیر جیر کرد. «میدونی خنده داره، بیشتر از هر چیز دیگه ای از من میپرسن، چرا و چرا همیشه از بقیه سخت تره، من میتونم با چگونه، چی و چه کسی یه کاری بکنم، اما چرا از اونهاییه که حتی تظاهر به دونستن جوابش هم از توانم خارجه. اوایل که این کار رو شروع کرده بودم، سعی میکردم بهش جواب بدم.»
«اما دیگه این کار رو نمیکنین؟»
«فکر نمیکنم در حوزه اختیارات من باشه. جواب فقط بر عهدۀ اونه.» به محراب اشاره کرد، انگار ممکن بود خدا یواشکی پشت آن چمباتمه زده و در حال گوش دادن باشد.
با یک اشاره به پدر فهماندم دیدی بهت که گفته بودم!
سریع گفت: «اما معناش این نیست که پاسخی وجود نداره. فقط اینکه جواب با خداست.»
«پدر آرتور…»
«بله، لنی؟»
«این بزرگترین مجموعه چرندیاتی بود که تا حالا شنیدهم من دارم اینجا می میرم! و با یه سؤال واقعاً مهم سراغ یکی از سخنگوهایی که خدا تعیین کرده اومدهم و شما من رو به خودش ارجاع میدین؟ من قبلاً اون رو امتحان کردهم اما جوابی نگرفتهم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.