جاعل هنر
درباره نویسنده باربارا شاپیرو:
باربارا شاپیرو (Barbara Shapiro) نویسنده کتاب جاعل هنر، نویسنده آمریکایی است. شاپیرو نویسنده پرفروش کتابهای متروپلیس، شاگرد کلکسیونر، نقاشی دیواری و جاعل هنر است که برنده جایزه کتاب نیوانگلند برای ادبیات داستانی و افتخارات دیگر شد. کتابهای او بهعنوان کتابخوانهای جامعه در سراسر کشور انتخاب شده و در سراسر جهان ترجمه شدهاند. او جامعهشناسی را در دانشگاه تافتس و نویسندگی خلاق را در دانشگاه نورث ایسترن تدریس کرده است و او و همسرش، دن، زمان خود را بین بوستون، ماساچوست، و ناپل، فلوریدا تقسیم میکنند.
درباره کتاب جاعل هنر:
واشنگتن پست: «دقیق و هیجان انگیز. . . خوانندگانی که به دنبال رمانی جذاب درباره هنرمندان و رسواییهای هنری هستند، «جاعل هنر» را به خاطر تعادل ماهرانهاش در طرحریزی سریع، عمق عاطفی قابلتوجه و روایتی چندلایه غنی با حسی از پیامدهای اخلاقی، ارزشمند خواهند یافت.»
بوستون گلوب: «داستانی جذاب در مورد هنر، هوسبازی، و معامله فاوستی. . . شاپیرو به طرز قانعکنندهای دنیای هنری کمیاب را به تصویر میکشد که عدهای برگزیده را شیر میدهد و افراد با استعداد و بیرونی را نادیده میگیرد. شاپیرو در نشان دادن گرمای سفید و داغ هنرمندی که مشغول خلق یک نقاشی است نیز ماهر است. او تاریخ هنر، تکنیکهای نقاشی، و اینکه چگونه جاعلان در طول قرنها توانستهاند خریداران را فریب دهند تا برای تقلبیها پرداخت کنند، میداند. . . مبتکرانه و سرگرم کننده.»
قسمتی از کتاب جاعل هنر:
چند قدمی عقب میروم و تابلوهای نقاشی را از دور برانداز میکنم. از صدها و شاید هزارها اثرم، یازده تا را به دیوار آویختهام. قصد دارم فقط چند تایی از طرحهای پنجره را نشانش دهم، نه چیز دیگر. موبایلم را از جیبم در میآورم و نگاهی به ساعت میاندازم. هنوز هم دیر نشده، میتوانم تصمیمم را عوض کنم. تابلوی برج، اثری رئال از بازتاب شیشههای ساختمان هانکوک را بر میدارم و به جایش تابلوی پیاده رو، اثر انتزاعی خیابان کامن ولث را از پشت پنجره طبقه همکف میآویزم. دوباره آنها را سر جای اولشان بر میگردانم.
بیش از دو سال است که روی طرح پنجره کار میکنم و سرتاسر شهر را دوربین به دست به همراه دفتر طراحی ام زیرورو کردهام؛ پنجرههای کلیسا، پنجرههای انعکاسی، ساحلهای بوستون، پنجرههای بزرگ، کوچک، قدیمی، شکسته، چهارچوبهای فلزی یا چوبی، از بیرون یا از پشت پنجرهها. همه را رصد کردهام. مخصوص آن پنجرههایی را خیلی دوست دارم که صاحب خانه در غروب زمستان، پیش از اینکه متوجه تاریکی هوا شود پردهاش را بکشد.
تابلوی پیاده رو را هم کنار تابلوی برج میآویزم. حالا تعدادشان ژند شد؛ دوازده تا. یعنی این تعداد مناسب است؟ اگر تعدادشان خیلی زیاد باشد، دیگر زیباییشان به چشم نمیآید. اگر هم کم باشد، نمیتواند به هنر من – چه مفهومی و چه سبکی – پی بیرد. انتخاب چه کار دشواری است. برای همین است که همیشه بازدید از آتلیه اعصابم را رد میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.