تسلیناپذیر
درباره نویسنده کازوئو ایشیگورو:
کازوئو ایشیگورو (Kazuo Ishiguro) نویسنده کتاب همسر مسافر زمان، (زاده ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسندهٔ انگلیسی ژاپنیتبار است که خانوادهاش وقتی پنجساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. ایشیگورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشد را در رشته نویسندگی خلاقانه در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه شرق انگلستان دریافت کردهاست.
او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برندهٔ جایزهٔ وایتبرِد و در سال ۱۹۸۹ برای کتاب بازماندهٔ روز برندهٔ جایزهٔ بوکر شد. از بین آثار او کتابهای وقتی یتیم بودیم و هرگز رهایم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار دادهاست. ایشیگورو در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
رمانهای ایشیگورو اغلب از زبان اول شخص نقل میشوند و راوی عموماً کاستیهای شخصیتی دارد. شیوه ایشیگورو این است که به راوی اجازه دهد این ویژگیها را به تدریج در خلال داستان آشکار سازد. از این رو نویسنده حس شفقتی در خواننده ایجاد میکند که باعث میشود ایرادهای راوی را ببیند و در عین حال با او حس همدردی داشته باشد. این احساس شفقت غالباً از عمل راوی یا اغلب از انفعال او ریشه میگیرد. در بازمانده روز آقای استیونز، سرپیشخدمت خانه، احساسات عاطفی خود را نسبت به خانم کنتن، سرخدمتکار خانه، نادیده میگیرد چون توانایی برقراری تعادل بین زندگی خصوصی و حس وظیفهشناسی و خدمتگذاریاش را ندارد.
داستانهای او اغلب بدون نتیجهگیری مشخص هستند. مشکلات پیش روی شخصیتهای داستانهای او در گذشته مدفونند و حلناشده باقی میمانند. به همین دلیل ایشیگورو خیلی از داستانهایش را با نوعی تسلیم و کنار آمدن غمانگیز به پایان میبرد. شخصیتهایش گذشته خود و آنچه حالا شدهاند را میپذیرند و اغلب درمییابند که این پذیرش برایشان آرامش به ارمغان میآورد و به آشفتگیهای ذهنیشان را به پایان میرساند. این را میتوان نوعی بازتاب ادبی پدیده مونو نو آواره در فرهنگ ژاپنی دانست.
درباره کتاب تسلیناپذیر:
داستان کتاب تسلسناپذیر از این قرار است که: رایدر پیانیست معروفی است که به دعوت مردم یک شهر کوچک به آن جا رفته است تا هم از شهر بازدید نماید و هم در برنامه پنجشنبه شب برای آنها چند قطعه رو اجرا کند. شهر دچار نوعی رخوت فرهنگی است و مردم امیدوارند ورود رایدر تحولی عظیم را ایجاد نماید. افراد مختلف شهر، توقعات مختلفی از رایدر دارند و در همین زمان، هنرمند بین زندگی هنری و شخصی خود نیز دچار تضاد و مشکلاتی شده است. رایدر از زمانی که وارد شهر میشود با اتفاقات و ماجراهای پی در پی مواجه میشود. به جشنها و مراسمهایی دعوت میشود با زنی که در کودکی همبازیاش بوده ملاقات میکند و در کل مسیر زندگی او دچار تغییر تحولاتی میشود که هر لحظه تغییر میکند.
این کتاب بامجموعهای ازاتفاقات خواننده را همراه میسازد. شخصیتهایی که گاه و بیگاه در زندگی دیگر افراد دخیل هستند در حالیکه خاطرهای از هم به یاد ندارند. در روند داستان گاهی خاطرهها سبب ماجرایی جدید میشوند. داستان اگرچه ساده است اما اشاره و نشانههای بسیاری در درون دارد.
رمان تسلی ناپذیر، یک داستان معمایی و روانشناسانه ی هیجان انگیز، هجوی تلخ از فرقه ای هنری و پژوهشی گزنده درباره ی مردی است که زندگی اجتماعی اش از کنترل خارج شده است. کتاب داستان فوقالعاده و بدیع مردی را به تصویر میکشد که در حال گذشتن از خطیرترین پیچ در مسیر زندگی خود است. کازوئو ایشی گورو با مهارت و دقتی موشکافانه، بار دیگر استعداد کم نظیر خود در خلق داستانهای جذاب را به کتاب دوستان در سرتاسر جهان به اثبات رسانده است. ناگفته نماند: کتاب «تسلی ناپذیر» رمانی متفاوت از «کاروئو ایشی گورو» است و فرم روایی داستان در ادبیات داستانی معاصر بسیار متفاوت است.
قسمتی از کتاب تسلیناپذیر:
راننده تاکسی وقتی فهمید هیچ کس، حتی متصدی پذیرش پشت میز هم منتظرم نیست دلخور شد و در تالار خالی هتل کمی پرسه زد، شاید به این امید بود که پشت آن همه گل و گیاه یا مبل و راحتی، یکی از کارمندان هتل را پیدا کند. و عاقبت چمدان هایم را کنار در آسانسور پایین گذاشت، مِنّ و مِن کنان عذرخواهی کرد و اجازه مرخصی خواست.
تالار نسبتا جادار بود و حتی با آن چند میز قهوه خوری چیده شده در آن نیز شلوغ و درهم نمی نمود. اما سقفِ کوتاه و شکم داده تالار، حس تنگی فضا را القا می کرد. داخل تالار هم، به رغم هوای آفتابی بیرون، تیره و حزن انگیز بود. فقط نزدیک میز پذیرش شعاعی درخشان از نور خورشید بر دیوار افتاده و بخشی از قاب چوبی تیره و تار و قفسه مجله های آلمانی و فرانسوی و انگلیسی را روشن کرده بود. روی میز پذیرش زنگ نقره ای کوچکی دیدم. می خواستم به سمتش بروم و تکانش بدهم که پشت سرم دری باز شد و مردی جوان و یونیفورم پوش بیرون آمد.
مرد با خستگی گفت: «عصر به خیر، آقا.» بعد به پشت میز رفت، به خاطر غیبتش مِنّ و مِن کنان عذر خواست و کارهای معمول پذیرش را شروع کرد. رفتارش تا مدتی چندان رسمی و مودبانه نبود. ولی به محض این که اسمم را گفتم، دستپاچه شد و صاف ایستاد.
«آقای رایدر، خیلی متاسفم که شما رو به جا نیاوردم. آقای هافمن، مدیر هتل، خیلی دلشون میخواست شخصا به شما خوش آمد بگن. متاسفانه مجبور شدن تو یه جلسه مهم شرکت کنن.»
« هیچ اشکالی نداره. مشتاقانه منتظر ملاقات با ایشون هستم.»
شتاب زده برگههای ثبت را پر کرد. تمام مدت زمزمه کنان توضیح میداد که مدیر از غیابش در زمان ورود من بسیار ناراحت خواهد شد. دوبار اشاره کرد که مدیر به دلیل برنامهریزیهای «پنجشنبه شب»به شدت تحت فشار قرار گرفته است و به همین دلیل وقتش را بیش از همیشه در خارج از هتل میگذراند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.