الهه شکار
درباره نویسنده کیت کوئن:
کیت کوئن (Kate Quinn) نویسنده کتاب الهه شکار (بانوی دام گستر)، نویسنده پرفروش داستانهای تاریخی نیویورک تایمز و یو اس تودی است. او که اهل جنوب کالیفرنیا بود، در دانشگاه بوستون تحصیل کرد و در آنجا مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در صدای کلاسیک را دریافت کرد. او چهار رمان در حماسه ملکه روم و دو کتاب در دوران رنسانس ایتالیا نوشته است، قبل از اینکه به قرن 20 با “شبکه آلیس”، “شکارچی” و “کد رز” روی آورد. همه به چندین زبان ترجمه شده است. کیت و همسرش اکنون در سن دیگو با سه سگ نجات زندگی میکنند.
درباره کتاب الهه شکار:
نینا مارکووا که دختریست جسور و بیپروا، همیشه رؤیای پرواز را در سر میپروراند. وقتی نازیها به اتحاد جماهیر شوروی حمله میکنند او خودش را به آبوآتش میزند تا به جادوگران شب بپیوندد، هنگی تشکیلشده از زنانِ بمبافکنِ شب که با تمام توان به نیروهای اشغالگر آلمانی حمله میکنند و از آنها انتقام میگیرند. وقتی پشت خط مقدمِ دشمن گرفتار میشود به دام یک زن نازی میافتد که قاتلیست بیرحم و به نام «زن شکارچی» معروف است. تنها عاملی که نینا را زنده نگه میدارد زیرکی و شجاعت اوست.
یان گراهام، خبرنگار جنگیِ اهل بریتانیاست که بهخاطر اتفاقات وحشتناکی که از سواحل اوماها تا محاکمههای نورمبرگ شاهدشان بوده متحول شده است. او بعد از جنگ به شکار نازیها مشغول شده. ولی یکی از کسانی که دنبال آنهاست قسر در میرود: صیادی بدذات که به «زن شکارچی» معروف است. این مأمور سرسخت و قانونمند برای یافتن زن شکارچی با تنها شاهدی که موفق شده از دست آن زن زنده فرار کند متحد میشود: با نینای بیباک و ازخودراضی. ولی رازی مشترک وجود دارد که ممکن است مأموریتشان را از مسیر خود منحرف کند مگر اینکه یان و نینا خودشان را مجبور به مواجهه با آن کنند.
جردن مکبرایدِ هفدهساله که در بوستون زندگی میکند تصمیم دارد عکاس شود. وقتی پدرش که مدتهاست همسرش را از دست داده خیلی ناگهانی با نامزد جدیدش به خانه میآید جردن خوشحال میشود. ولی موضوعی آزاردهنده در رابطه با این بیوۀ آلمانیِ خوشصحبت وجود دارد. جردن که مطمئن است خطر در کمین است شروع میکند به موشکافیِ گذشتۀ مادرخواندهاش-فقط برای اینکه بفهمد در زندگی گذشتۀ او رازهایی وجود دارد-رازهایی که تمامِ آنچه را برای جردن عزیز و مهم است در معرض خطر قرار میدهد.
قسمتی از کتاب الهه شکار:
شش شلیک
زن شش دفعه در ساحل دریاچهی روسالکا تیر شلیک کرد. نه برای تلاش در پنهان کردن آنچه انجام داده بود. چرا او این کار را کرد؟ رویای هیتلر برای امپراتوری هنوز هم آشفته و به هم ریخته بود.
آن شب زیر نور ماه لهستان او میتوانست هر کاری را که میخواست انجام بدهد. ولو شش نفر را با خونسردی به قتل برساند. شش گلوله، شش شلیک، شش جسد بیجان که در دریاچه افتادند.
آنها در آب مخفی شده بودند، در حالی که میلرزیدند و از شدت ترس چشمهایشان گرد شده بود. آنها شاید فراریهایی بودند که از یکی از قطارهای مرز شرقی گریخته بودند و شاید بازماندگان فراری از یکی از پاکسازیهای دورهای آن مناطق با نواحی.
زنی با موهای تیره رنگش آنها را پیدا کرد، صحبتهایش آنان را دلداری داد و امیدوار کرد. به آنها گفت که جای شان امن است و خطری آنها را تهدید نمیکند. او آنها را به سوی خانهی کنار رودخانه هدایت کرد و سپس آنها را کشت. شاید زن تا آخرین لحظه آن جا ایستاد و دلبستهی انعکاس تصویر ماه بر روی آب دریاچه شده بود و بوی دود اسلحه و باروت را استشمام میکرد.
آن شب، قتل عام شش نفر در بحبوحهی جنگ، تنها یکی از جنایات جنگی وی بود. افراد و موردهای دیگری هم بودند. شکار مزدوران لهستانی در میان جنگلهای متراکم، در حالی که مشغول استراحت و خوش گذرانی بودند، قتل یک جوان زندانی جنگی از تبار انگلستان در اواخر جنگ که از اردوگاه استالاگا گریخته بود. چه کسی میدانست چه جنایت دیگری بر وجدان وی سنگینی میکند؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.