استخوانها دروغ نمیگویند مجموعه مورگان دین جلد سوم
درباره نویسنده ملیندا لی:
ملیندا لی، نویسندهی آمریکایی است که بیشتر به سبک نوشتاری داستانهای تریلر شهرت دارد. او قبل از نویسندگی کارمند بانک کار بود و نویسندگی تنها برای او راهی برای تمدد اعصاب و حال خوب بوده است. او زمانی که در بانک کار میکرد و مشغول بزرگ کردن فرزندانش بود از نوشتن به عنوان راهی برای فرار از شلوغی روز استفاده میکرد. ملیندا بعد از مدتی کار خود را در بانک رها کرد و به طور حرفهای به عنوان یک رماننویس شروع به کار کرد. از رمانهای او بیش از 7 میلیون نسخه تا امروز در جهان فروخته شده است.
SHE CAN RUN عنوان اولین رمان ملیندا لی است که بعد از انتشار با استقبال خوبی مواجه شد. این کتاب نامزد دریافت جایزهی بهترین کتاب اول توسط «انجمن بینالمللی نویسندگان داستانهای تریلر» شد.
درباره کتاب استخوانها دروغ نمیگویند:
اینکتاب سومین عنوان مجموعه «مورگان دین» اثر ملیندا لی نویسنده پرفروش مجله والاستریت است که پیش از آن، ترجمه دو جلد اول و دومش با عناوین «بگو متاسفی» و «آخرین وداع» با ترجمه همینمترجم توسط کتابسرای تندیس منتشر شدهاند.
شخصیت اصلی این مجموعه مورگان دین است که در جلد دوم بهعنوان یک وکیل شجاع همراه با همکارش کارآگاه لنس کروگر درگیر پرونده گمشدن مرموز یک زن میشود.
جلد سوم، با پیدا شدن شواهد شوکهکنندهای در نزدیکی خانه وکیل مدافع مورگان دین و کارآگاه خصوصی لنس کروگر شروع میشود. وقتی پدر کارآگاه خصوصی لنس کروگر ۲۳ سال پیش ناپدید شد، او فقط یک بچه بوده است. لنس از آنزمان زیر سنگینی بار ناپدید شدن او زندگی کرده است؛ تا زمانیکه سرانجام ماشین پدرش از زیر دریاچه گری بیرون کشیده شد.
حالا و در مقطع آغازین جلد سوم، باید به همه این ماجراها پایان داده شود. فقط مشکل این است که یک اسکلت در آن پیدا شده و یک پرونده گمشدگی را به پرونده قتل تبدیل کرد. حالا لنس و مورگان دین باید با گذشته مرگباری روبرو شوند که از پس سالهای زیادی سر برآورده است…
قسمتی از کتاب استخوانها دروغ نمیگویند:
بعضی رازها بهتر است سربسته بماند.
لینکن شارپ کنار جاده مشرف به دریاچهی گری ایستاده بود. نفس پر صدایی کشید. سرمای هوا ریههایش را مثل فرورفتن هزاران قطعه تیز یخ به درد آورد و سوزاند. تازه اواسط ماه نوامبر بود ولی زمستان مثل پتک آهنگری سنگین و محکم بر ایالت نیویورک فرود آمده بود.
قایق تیم غواصی کلانتری صد و پنجاه متر دورتر از ساحل بی حرکت روی آب دریاچه شناور بود. آب صاف دریاچه در اطراف قایق، مثل یک آینه تصویر آسمان خاکستری و غمگین بالای سر را منعکس و همه چیزهایی که در اعماق گل آلود و کدرش وجود داشت را پنهان میکرد.
پاسخ سؤالی که چند دهه بود به دنبالش میگشت، پیش رویش بود. با این حال پوتینهای شارپ انگار که ریشه دوانده باشند، روی علفهای برف نشسته باقی مانده بودند.
چه مرگش شده بود؟ بیش از بیست سال به دنبال رهایی از این پرونده بود. حالا که به پایان کار رسیده بود، تقریبا آرزو میکرد دوباره زیر آب غرق شود و تا ابد همان جا بماند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.