سبد خرید

پیاده‌روی و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو

ناشر : گماندسته: ,
موجودی: موجود در انبار

160,000 تومان

هزاران سال است آدمهایی که دور از بقیه زندگی کردهاند  ـــ راهبانی که بر قلهی کوه زیستهاند، تارِکانِ دنیا، دریانوردان، چوپانان یا مکتشفان که همیشه در سفرند ـــ به این باور رسیدهاند که کلید اسرار و کشف رموزِ زندگی در سکوت به دست میآید. نکته همینجاست. حسابی دریانوردی می‌کنید، اما در راه برگشت ممکن است بفهمید آنچه در پیاش بودهاید در درون خودتان است.
بتهوون، همانطور که همه میدانند، آخر سر کاملاً ناشنوا شد. این تحولْ اصالتی عمیق و روحی آزادمنش در وجودش پروراند. سمفونیِ نهم را فقط با صداهایی که در سرش خانه کرده بود نوشت و رهبری کرد. در طول نخستین اجرای قطعه، پشت به جمعیت ایستاده بود تا ارکستر را رهبری کند. وقتی اجرا تمام شد، باید برمیگشت تا ببیند حضار دارند کف میزنند یا هو میکنند. نهتنها تشویق میکردند، بلکه اشتیاق و هلهلهشان چنان اوج گرفته بود که پلیس وین را خبر کردند تا دوباره نظم و آرامش را برقرار کند.

تعداد:
مقایسه



پیاده‌روی و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو

درباره نویسنده ارلینگ کاگه:
ارلینگ کاگه (متولد 15 ژانویه 1963) یک کاوشگر، ناشر، نویسنده، وکیل، مجموعه دار هنر، کارآفرین و سیاستمدار نروژی است. در سال 1990 ، ارلینگ کاگه و بورگ اوسلند اولین کسی بودند که بدون پشتیبانی از قطب شمال عبور کردند. لشكركشی در 8 مارس 1990 از جزیره الاسمیر آغاز شد و 58 روز بعد در 4 مه 1990 به قطب شمال رسید. آنها حدود 800 كیلومتر را با اسكی طی كردند و لوازم خود را روی سورتمه ها كشیدند. کمتر از سه سال بعد ، در سالهای 1992 تا 93 ، کاگ اولین لشکرکشی بدون پشتوانه و انفرادی به قطب جنوب را به پایان رساند و طی 50 روز مسیر 814 مایل (1310 کیلومتر) را طی کرد. کاگه در طول این اعزام که در جلد نسخه بین المللی مجله TIME در تاریخ 1 مارس 1993 قرار داشت، هیچ ارتباط رادیویی با جهان خارج نداشت.

درباره کتاب پیاده‌روی و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو:
ارلینگ کاگه، مجموعه‌دار هنری و نویسنده‌ی نروژی است که مؤسسه‌ی انتشاراتی کوچکی هم دارد و شیفته‌ی پیاده‌روی و دل‌سپرده‌ی سکوت است. راه‌رفتن و کاوشگری در زوایای شهرها و جنگل‌ها و صحاری و قطب شمال و جنوب و کوه‌نوردی انگار برایش تمرین خودشناسی‌ است و مراقبه‌ای برای ورزیدگیِ ذهن در درک جهانِ بیرون و عوالم روحی، تماشای آفاق و استقرار در درون. در ستایش سکوت و آدابش هم از کم‌نظیرهاست.
هیاهو با دنیای مدرن همان اندازه قرین است که ستاره با دل شب. و تمنای سکوت و تنهایی را، ولو مهجور و ناپیدا در این جهان پرتلاطم نمی‌توان نادیده انگاشت. در بطن تمام آن ندیدن‌ها، سر چرخاندن‌ها و دغدغه‌ها چشمِ درونمان به شوق دیدن و یافتنش همیشه می‌پَرد. شاید گاه اوقاتمان، حین معاش و دادن سهم روزمرگی، با این خیال می‌گذرد که بشود -اگر بشود- چند صباحی، به دور از هیاهو، خلوت گزینیم.
عجیب آن‌که دریافتمان از مقوله‌ی سکوت و تنهایی و حظ وافری که از آن می‌بریم هم اغلب مخدوش است؛ پارادوکس جهان مدرن: خواستن. نخواستنش. شوقِ سکوت و در لحظه زیستنمان هم، گویی فرزند پیوندی نامبارک باشد، در این میانه می‌فسرد. به‌واقع با سکوت در پیِ چه هستیم؟ چه می‌خواهیم؟ اصلاً باید آن را امری غایت‌مند انگاشت؟
علاقه‌مندان به فلسفه نوین و دوست‌داران کتاب‌های تفکربرانگیز از خواندن این کتاب لذت می‌برند.

قسمتی از کتاب پیاده‌روی و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو:
یاد گرفته‌ام هر وقت نمی‌توانم به پیاده‌روی، کوهنوردی یا دریانوردی بروم تا از دنیا فاصله بگیرم، ذهنم را آرام کنم.
طول کشید تا یاد گرفتم. فقط آن موقع که فهمیدم نیازی حیاتی به سکوت دارم توانستم در پیِ آن بیفتم -و آن‌جا، در اعماقِ صداهای ناموزون در دل ترافیک و فکر و خیال، موزیک و ماشین‌آلات، آیفون‌ها و برف‌روب‌ها، سکوت در انتظارم بود.
چند وقت پیش، داشتم به دخترانم می‌گفتم که اسرار و رموز دنیا در دل سکوت نهفته است. یکشنبه ‌شبی دور میز آشپزخانه نشسته بودیم و شام می‌خوردیم. از بس روزهای دیگرِ هفته گرفتاری پیش می‌آید، این اواخر کم پیش آمده دورِ هم بنشینیم و غذا بخوریم. یکشنبه‌شب‌ها تنها زمانی‌ است که همه دورِ هم می‌نشینیم و رو در رو حرف می‌زنیم.
دخترها با تردید نگاهم کردند. واقعاً سکوت… هیچ اهمیتی ندارد؟ اما تا بیایم قانعشان کنم که سکوت چگونه می‌تواند دوست آدم باشد و لذتی ا‌ست حتی لوکس‌تر از داشتن آن کیف‌های لویی‌ویتون که آن‌قدر طرفدارش بودند، دخترها تصمیمشان را گرفته بودند: سکوت فقط وقتی به کار می‌آیدکه آدم غمگین است و لاغیر.
آن‌جا در آشپرخانه که نشسته بودم، یکهو یاد کنجکاوی‌های کودکی‌شان افتادم، وقتی دوست داشتند بدانند چه چیزی پشتِ در است، یا موقعی که شگفت‌زده به کلید چراغ زل می‌زدند و از من می‌خواستند آن را روشن کنم.
همه‌اش سؤال و جواب، سؤال و جواب. حیرت نیرومحرکه‌ی زندگی ا‌ست؛ اما فرزندان من سیزده، شانزده و نوزده ساله‌اند و روزبه‌روز کمتر دچار حیرت می‌شوند. اگر چیزی حس کنجکاوی‌شان را برانگیزد، بلافاصله سراغ گوشی‌های هوشمندشان می‌روند تا به جواب برسند. هنوز هم کنجکاوند، اما آن نگاه کودکانه دیگر در صورت‌های بالغشان دیده نمی‌شود و آرزو و جاه‌طلبی جای آن همه پرسش معصومانه را گرفته است. هیچ‌کدامشان به مقوله‌ی سکوت علاقه نشان ندادند. برای همین حرفِ دو نفر از دوستانم را به میان کشیدم که می‌خواستند اورست را فتح کنند.
یک روز صبح زود، از کمپ، روانه‌ی یال جنوب غربیِ کوه شدند. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت. هر دو به قله رسیدند، اما دیری نگذشت که طوفان شد. خیلی زود فهمیدند که زنده به پایین کوه نمی‌رسند. یکی از آن‌ها با تلفن ماهواره‌ای با همسر باردارش تماس گرفت. با هم اسم بچه را انتخاب کردند. بعد هم آرام پای قله جان داد. دوست دیگرم نتوانست قبل از مرگش با کسی تماس بگیرد. هیچ‌کس دقیق نمی‌داند آن ساعات در کوه و کمر چه بر آن‌ها گذشت. به لطف آب‌وهوای سرد و خشک ۸۰۰۰ متر بالای سطح دریا، هر دو از سرما خشک شدند. آن‌جا در سکوت آرام گرفته‌اند و از بیست و چهار سال پیش، آخرین‌باری که دیدمشان، تغییر چندانی نکرده‌اند.
استثنائاً این بار دور میزی که نشسته بودیم سکوت حاکم شد. صدای پیامک گوشیِ یکی‌مان درآمد، اما هیچ‌کدام در آن لحظه سراغش نرفتیم و در عوض، سکوت را با هستی خودمان پر کردیم….

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

پالتویی

نوبت چاپ

سال چاپ

1399

تعداد صفحات

218

زبان

موضوع

شابک

9786007289594

وزن

169

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “پیاده‌روی و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...