مرا تا آنسوی اقیانوس ببر
درباره نویسنده ایتن کنین:
ایتن کنین (Ethan Canin) نویسنده کتاب مرا تا آن سوی اقیانوس ببر، زادهی 11 اکتبر 1935، نویسنده، منتقد فرهنگی و ناشر سابق کتابهای آموزشی اهل آمریکا است. او بیشتر به خاطر رمان بسیار موفق خود، اسماعیل، شناخته میشود. بیشتر ایدهها و افکار کوئین، حول محور مسائل محیط زیستی است و اعتقاد دارد که زندگی بشر باید به همراه محیطی که در آن زندگی میکند، در نظر گرفته شود.
درباره کتاب مرا تا آن سوی اقیانوس ببر:
میامی هرالد: «مرا تا آنسوی اقیانوس ببر، جایگاه ایتن کنین را در مقام یکی از بهترین نویسندگان ادبی نسل خود تثبیت میکند.»
آگوست کلاینمن پیرمردی هفتادوهشتساله است، او همسرش را از دست داده و رابطهی نزدیکی با فرزندانش ندارد. حالا در کتاب مرا تا آن سوی اقیانوس ببر، آگوست که آخرین سالهای زندگیاش را میگذراند، خاطرات گذشتهاش را مرور میکند و ما را بهشکلی ماهرانه بین گذشته و حال میگرداند.
آگوست به عنوان یک فرد بسیار ثروتمند از درون احساس پوچی میکند و نمیداند با زندگیاش چه باید بکند. او دینگریزی کلهشق است و با تکیه بر باورهای درست و غلط خود به جایگاه قابلتوجهی در جامعه دست یافته است. در جنگ جهانی دوم، به کشور خود خدمت کرده و از آن زمان کابوسی را به یادگار نگه داشته است؛ کابوسی که در آخرین فصل زندگیاش بالاخره تصمیم میگیرد با آن مواجه شود.
ایتن کنین با مهارتی ستودنی خواننده را وارد دنیای داستان میکند، بهنحوی که بهراحتی میتوان با احساسات آگوست و افکار عجیبش ارتباط برقرار کرد. ظرافت نویسنده در نشان دادن سردرگمی شخصیتهای داستان در پذیرفتن و نپذیرفتن مذهب و نتایج آن نیز درخور توجه بوده و بر جذابیت اثر افزوده است.
کتاب مرا تا آن سوی اقیانوس ببر از بخشهای کوتاهی تشکیل شده که گویی هریک از این بخشها داستانی کوتاه است، داستانهایی که در ساختاری غیرخطی کنار هم چیده شدهاند تا مسیر زندگی شخصیت اصلی داستان را به تصویر بکشند.
قسمتی از کتاب مرا تا آن سوی اقیانوس ببر:
وقتی دیگران از دستش عصبانی میشدند، او را «متکبر» میخواندند. هفتهٔ پیش، هنگامی که در آسمان بیابر توکیو به ارتفاع ثابت پرواز رسیدند، مهماندار خطوط هوایی یونایتد زیر لب گفته بود «آدم متکبر». پنجاه سال پیش، وقتی شریک کلاینمن فهمیده بود او هنوز مخزن مسی جدید را برای تخمیرجو سفارش نداده است، به او گفته بود «حرومزادهٔ متکبر»، (هرچند بعداً، وقتی بهشادیِ نتیجه مینوشیدند، هر دو جامی بهافتخار تکبر بالا برده بودند).
وقتی دقیقاً همین کلمه را در گزارش بازدهی آخر سال اولین رئیسش دیده بود، شوکه شده بود. رئیسش کشاورز ورشکستهٔ اهل مین بود که قبلاً بلوبری میکاشت و حالا بخش فروش شرکت پورتلند سوتکِیس را دستوپاشکسته مدیریت میکرد. پنجاهوپنج سال پیش، روی برگهٔ ارزیابی او نوشته بود: «ابتکار عمل خوب. هوش متوسط. لباس تمیز. متکبر.» کلاینمن خندیده بود؛ دقیقترین ارزشیابیای بود که تابهحال به دستش رسیده بود. هنوز هم آن برگه را در جعبهٔ کفشی نگه میداشت. هفتهٔ پیش، همینطور که درِ اتاق در انتهای راهرو بسته میشد، شنیده بود پسرش جیمی به عروسش میگفت: «گمونم تکبر توی این خانواده ارثیه.»
بهار ۱۹۴۱، سال سومش در دبیرستان فار راکوی، دختر رؤیاهایش را دید. اسمش جینجِر پِلا بود، اهل ناپل ایتالیا، از خانوادهای تاجر که همواره در سفر بودند و در هشتصدمتری غرب خیابان اِجمییِر زندگی میکردند و بهتازگی از بوستون اسباب کشیده بودند. جینجر هنوز هم لهجه داشت؛ آگوست به همین زودی لهجهٔ خود را از دست داده بود.
رنگوروی دختران یهودی ویوکرست را داشت، هرچند تمام چینها صاف شده بود: موها، بینی، گونهها. بااینحال، یک روز بعدازظهر، سایهبازیِ برآمدگیهای اجزای صورتش روی پوست صافش آگوست را یاد مادرش انداخت. جینجر در بخش شیمی دبیرستان فار راکوی کنار او مشغول مخلوط کردن جوششیرین در بالنِ اِرلِنمایِر بود و مشاهداتش را در دفتر آزمایشگاهی سیاه و خالداری یادداشت میکرد. او دانشآموز خوبی بود؛ برعکس آگوست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.