کافه روستر
درباره نویسنده جان گریشام:
جان گریشام (John Grisham) نویسنده کتاب کافه روستر، زادهی 8 فوریهی 1955، نویسندهی آمریکایی است. او ابتدا به تحصیل در رشتهی حقوق روی آورد و پس از اخذ مدرک این رشته از دانشگاه ایالتی می سی سی پی، مدتی به کار وکالت در شهر آکسفورد مشغول شد. مدتی نمایندهی مجلس در پارلمان ایالتی بود و پس از چند سال از کار کناره گیری کرد.
گریشام سالهاست به عنوان نویسندهی رمانهای حقوقی پرفروش در آمریکا مطرح است و آثار او به بسیاری از زبانهای زندهی دنیا از جمله فارسی هم ترجمه شدهاند و از اکثر کتابهای وی یک نسخه سینمایی نیز ساخته شده است. او تا کنون 23 رمان، یک کتاب غیرداستانی، یک مجموعه داستانی و یک کتاب نوجوانانه منتشر کرده است. «محافظان»، «شریک»، «تسویه حساب»، «بارانساز»، «شرکت» و «استیناف» شماری از رمانهای موفق این نویسندهاند. کتابهای گریشام به 38 زبان ترجمه شده و 250 میلیون جلد از آنها در سراسر جهان به فروش رسیده است. گریشام در ویرجیانا و می.سی.سی.پی زندگی میکند.
درباره کتاب کافه روستر:
مارک، تاد و زولا تصمیم میگیرند تلاشهای خود را بر روی بانک سوئیفت، یکی از تجهیزات راکلی متمرکز کنند، که به زودی باید میلیاردها دلار را به دلیل اتهامات کلاهبرداری از مشتریانش پرداخت کند. با اختراع هزاران مشتری جعلی و ارسال آنها به شرکتهای مختلف درگیر در تسویه حساب، این سه شرط میبندند که میتوانند پول کافی برای فرار از کشور به دست آورند، درست زمانی که تحقیقات کافه داغ میشود. مینارد برای محافظت از خود، مارک و تاد را اخراج میکند و پلیس آنها را به دلیل تمرین بدون مجوز دستگیر میکند، اگرچه تا زمانی که در شهر بمانند اجازه دارند آزاد باشند.
در این میان، زولا پس از اخاذی والدین مهاجرش توسط مقامات فاسد مجبور می شود به سنگال سفر کند. با استفاده از 26000 دلار از حساب UPL که توسط مارک و تاد ارائه شده است، او میتواند یک وکیل با ارتباط خوب به نام آیدینا سانگا را استخدام کند که آنها را از بازداشت آزاد میکند. در همان زمان، مارک و تاد با شواهد گوردون از رکلی باج میزنند تا از کشیدن پاهای او در شهرکها دست بردارد. در محاکمه مارک و تاد، کراولی، رامون و بسیاری از مشتریان سابقشان صحنه ای را ایجاد می کنند که میزان سوء رفتار UPL را فاش میکنند.
قسمتی از کتاب کافه روستر:
تعطیلات پایان سال جنبوجوش همیشگی را داشت، ولی در خانۀ فریژیرها جایی برای شادی و سرور نبود. خانم فریژیر کار تزئین یک کاج کوچک و بستهبندی چند هدیۀ ارزانقیمت و پختوپز کلوچههایی را که هیچ طرفداری نداشت شروع کرده بود و مثل همیشه آهنگ فندقشکن را روی پخش استریو گذاشته بود و درحالیکه آهنگ پشتسرهم تکرار میشد در آشپزخانه سرخوشانه، همراه با موسیقی، زمزمه میکرد، گویی که وقت سرور و شادمانی است.
ولی درحقیقت وضعیت جالبی نبود. آقای فریژیر سه سال پیش خانه را ترک کرده بود، و در اینجا آنقدر از او بد میگفتند که جای خالیاش احساس نمیشد. او بهمحضِ ترک خانه با منشیاش که خیلی زود معلوم شد آبستن است همخانه شده بود و خانم فریژیر که تنها، خوار، بیپول و افسرده بود، هنوز داشت در وضعیت نابسامان خود دستوپا میزد.
لوئی، پسر کوچکش، در حبس خانگی بود، چیزی مثل آزادی بهقیدِ کفالت، و سال سختی را تا رسیدگی به اتهامات مواد مخدر و مسائل آنچنانی پیش رو داشت. او برای خرید هدیه برای مادرش کوچکترین تلاشی به خرج نداد. بهانهاش این بود که نمیتواند از خانه خارج شود، چون دستگاه ردیابی که به حکم دادگاه به مچ پایش بسته شده بود او را از خروج از خانه بازمیداشت. ولی حتی اگر چنین شرایطی هم نبود، کسی از لوئی انتظار خرید هدیه نداشت. او سال پیش و سال پیشتر از آن وقتی که مچ هر دو پایش آزاد بود هم زحمت خرید هدیه را به خود نداده بود.
مارک، پسر بزرگتر، که این روزها از دانشکدۀ ملالآور حقوق به خانه برگشته بود، اگرچه از برادرش فقیرتر بود، لااقل برای مادرش یک شیشه عطر خریده بود. او قرار بود در ماه مه همان سال فارغالتحصیل شود و ازاینرو برای آزمون وکالت در ژوئیه اقدام کرده بود تا ماه سپتامبر کارش را در شرکتی حقوقی در واشینگتن آغاز کند، درست همان موقعی که دادگاه لوئی برگزار میشد. ولی پروندۀ لوئی به دو دلیل اساسی به دادگاه نمیرفت. اول اینکه، مأموران مخفی او را بههنگامِ ارتکاب جرم که بهاستنادِ یک ویدئو، فروش ده بسته کراک بود، دستگیر کرده بودند و دوم اینکه لوئی و مادرش هیچکدام توان پرداخت هزینۀ وکیل متعارفی که بتواند این گندکاری را رفعورجوع کند نداشتند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.