شهری چون آلیس
درباره نویسنده نویل شوت:
نویل شوت (Nevil Shute Norway) نویسنده کتاب شهری چون آلیس، (۱۸۹۹-۱۹۶۰) رمان نویس، مهندس پرواز بریتانیایی و مدیر یک کارخانه هواپیماسازی بود. نویل شوت نوروی در ژانویهٔ ۱۸۹۹ در ایلینگ انگلستان زاده شد و ۱۲ ژانویهٔ ۱۹۶۰ در ملبورن استرالیا درگذشت. در زندگی سی سالهٔ ادبیاش، ۲۵ کتاب نوشت که نخستین آنها مارازن است. از میان آثار او میتوان به کتابهای شهری چون آلیس، امینی از اتاق ابزار، اسارت کهن، در ساحل و راهی نیست؟ اشاره کرد. کتابهای او مانند شهری چون آلیس و راهی نیست هم به سرعت مورد اقتباسهای سینمایی قرار گرفتند و با هنرمندی بازیگران مشهور به روی صحنه رفتند. نویل شوت همیشه در آثارش از پرواز صحبت میکند چرا که این موضوع حرفه او در زندگیاش بوده است و البته به یکی از نقاط قوت او در کتابهایش هم بدل شده است.
درباره کتاب شهری چون آلیس:
بسیاری از ما داستان روزهای جنگ و اتفاقات تکاندهندهاش را شنیدهایم یا شخصاً تجربهاش کردهایم. روزهایی که برای جان به در بردن از مهلکه باید بایستی و مبارزه کنی. ایستادگیای که البته در دلش زندگی نیز جریان دارد. دستانی که برای کمک به دیگری بلند میشود و عشقی که میتواند در چنین رزوهای تلخی رقم بخورد. «شهری چون آلیس» چنین اثری است. عاشقانهای در هیاهوی روزهای جنگ.
جین پاجت، زن جوان انگلیسی، که در گیرودار جنگ جهانی دوم در مالایا زندگی میکند، بههمراه شمار زیادی از زنان و کودکان به اسارت نیروهای ژاپنی درمیآید. ژاپنیها این اسیران را به پیمودن راه طولانی و طاقتفرسای هفتماههای در مسیری پرخطر وامیدارند. کابوس این سفر پرمخاطره سالها پس از جنگ ذهن جین را میآشوبد: «کسانی که در زمان جنگ، در اردوگاهها زندانی بودهاند، کتابهای زیادی دربارۀ روزگار دوزخی آنجا نوشتهاند. آنها نمیدانند بر کسانی که در اردوگاهها نبودهاند چه گذشته است.»
جنگ که تمام میشود، جین به انگلستان بازمیگردد و درمییابد که ارثیهای هنگفت به او رسیده است. جین برای ادای دین به تمام کسانی که نجاتش دادهاند تصمیم میگیرد به مالایا بازگردد. اما خیلی زود درمییابد که مردم آن سرزمین هم هدیهای برایش دارند. جو، سرباز استرالیایی، که جانش را برای نجات جین و سایر اسیران به مخاطره انداخته بود، از مهلکه جان سالم به در برده است. جستوجوی جین برای یافتن جو، او را با چالشی تازه مواجه میکند که برای گذر از آن به تمام توانمندی و تجربههایش از روزهای جنگ نیاز دارد و برای گذر از آن باید روحیۀ پایداری روزهای جنگش را فرا بخواند.
داستان نویل شوت، این نویسنده که برتراند راسل «امیر قصهنویسان انگلستان» نامیدش، حکایت قهرمانی عادی است که دوران پرآشوبش را برای نجات یافتن به مبارزه میطلبد و تا سرحد توانش در برابر روزهای خشن و خالی از ظرافت میایستد. اما آیا مبارزه بدون درک «تمام مردمانی که در دل یک کابوس قرار دارند» ما را نجات خواهد داد؟ آیا نجات و رستگاری، امر فردیست؟
قسمتی از کتاب شهری چون آلیس:
یکسال بعد، ویلسن-هیز را که برای مرخصی به لندن آمده بود، در باشگاه دانشگاه یونایتد ملاقات کردم. مردی بود قدبلند و آرام با صورتی کشیده و پوستی تیره. برایم تعریف کرد که جین از اینکه او خود برای استقبالش به فرودگاه رفته، اندکی دستپاچه شده بود؛ از قرار جین نمیدانست که در آن بخش از مالایا، شخصیت شناختهشدهای به شمار میرود. ویلسن-هیز، خیلی پیش از اینکه ما به او نامه بنویسیم از ماجرای جین باخبر بود، هرچند پیش از پایان جنگ چیزی درباره او نمیدانست.
پس از اینکه نامه ما به دستش رسیده بود، یادداشتی برای مت امین فرستاده و به او خبر داده بود که جین برای دیدن آنها به مالایا برگشته است. بهعلاوه، اتومبیل جیپ خود را هم با رانندهاش در اختیار جین گذاشته بود که او را تا کوالاتلانگ، در صد و شصت کیلومتری آنجا، همراهی کند. ویلسن-هیز معتقد بود بعد از جنگ، اعتبار بریتانیاییها در کوالاتلانگ، خیلی بیشتر از قبل بود و این مسئله تنها بهدلیل حضور این دختر و همراهانش در آن ناحیه بوده است؛ او فکر میکرد جین استحقاق چند روز استفاده از جیپ را دارد.
جین دو شب در اقامتگاه خانواده ویلسن-هیز گذراند و از مغازههای محلی، چند قلم چیزهای ساده خرید. هنگامی که صبح روز بعد با جیپ از آنجا میرفت، لباس محلی بر تن داشت؛ سرانگ پیچازی آبی و سفید کهنه، با نیمتنهای سفید؛ چمدان و بیشتر وسایلش را نزد خانم ویلسن-هیز گذاشته و تنها چیزهایی را برداشته بود که بهطور عادی زن محلی محترمی همراه میبرد. موهایش را به شیوه محلی، بالای سرش جمع کرده و گیره سر بزرگی وسط آن فرو کرده بود.
سبد حصیری کوچکی هم به دست داشت که خانم ویلسن-هیز به شوهرش گفته بود چیز زیادی در آن نبوده است؛ مسواکی بدون خمیردندان؛ حوله و صابون ضدعفونی و کمی دارو؛ لباس اضافی، سرانگی نو و پیراهن گلدار کتانی مناسب با آن. سه سنجاق سینه و دو انگشتر که بهعنوان هدایایی کوچک برای دوستانش میبرد. چیزی هم بهعنوان لوازم آرایش نداشت. این همه چیزهایی بود که با خود داشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.