باباگوریو
درباره نویسنده انوره دو بالزاک:
انوره دو بالزاک (Honoré de Balzac) نویسنده کتاب باباگوریو، در خانوادهای میانهحال در شهر تور، فرانسه به دنیا آمد. در هشت سالگی به مدرسهای شبانهروزی فرستاده شد، اما در ۱۸۱۳ مدرسه را ترک کرد و سال بعد همراه با خانواده راهی پاریس شد. در ۱۸۱۹ در رشته حقوق مدرک گرفت، اما به رغم خواست خانواده بر آن شد تا به ادبیات بپردازد.
در ابتدای راه تحت تأثیر والتر اسکات شروع به نوشتن رمانهای تاریخی کرد؛ رمانهایی که خود بعدها از آنها به عنوان «مزخرفات ادبی» یاد کرد. در این دوران سخت با زنی به نام لور دو برنی آشنا شد. این زن که بیش از بیست سال از او بزرگتر بود، در زندگی بالزاک نقش مادر و نیز معشوقه را ایفا کرد. وی از بالزاک حمایتهای مادی و معنوی فراوان کرد و محبتی را که بالزاک در دوران کودکی از آن محروم بود برای وی به همراه آورد.
اولین اثر قابل توجه بالزاک روانشناسی ازدواج در سال ۱۸۲۹ انتشار یافت. پس از نوشتن چند رمان عامه پسند و فکاهی و تلاش برای کسب درآمد از عرصه چاپ و نشر که به بدهی سنگینی برای او انجامید، انتشار رمان چرم ساغری در سال ۱۸۳۱ شهرت بیشتری برایش به ارمغان آورد.
بالزاک پس از آن بیشتر شبانهروز را به نوشتن میپرداخت و با توجه به اقبالی که آثارش یافته بود و خوشپوشی و خوشگفتاری اش مهمان خوش آمد سالنهای پاریس از جمله سالن دوشس دابرانتس بود. رمان زنان رهاشده به این زن تقدیم شدهاست.
بالزاک در طول زندگی خود با زنان متعددی رابطه عاشقانه برقرار کرد. تقریباً همه این زنان الهام بخش شخصیتهای مؤنث رمانهای بالزاک هستند. از میان آنها میتوان به لور دو برنی (مادام دو مورسوف در زنبق دره)، دوشس دو کستری (دوشس دولانژه در اثری به همین نام)، کارولین مربوتی (دینا دو بودره در رمان ”الهه ناحیه”)، و کنتس ژیدوبونی ویسکونتی (لیدی دادلی در رمان زنبق دره) اشاره کرد.
بالزاک از رابطهاش با مری دو فرنه صاحب دختری به نام مری کارولین شد و از میان زنانی که دلبستهشان شد، با کنتس اولین هانسکا همسر اشرافزادهای لهستانی که املاک وسیعی در روسیه داشت، رابطه افلاطونی و مکاتبهای ۱۷ سالهای برقرار کرد. این نامهها تحت عنوان نامه به بیگانه انتشار یافتهاست. هرچند کنتس هانسکا پس از مرگ شوهرش در ۱۸۴۱ از ازدواج با او سر باز زد، اما در ۱۸۵۰ زمانی که بالزاک سخت بیمار بود به ازدواج با او رضایت داد. چند ماه بعد بالزاک در پاریس درگذشت و در قبرستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
درباره کتاب باباگوریو:
بابا گوریو داستان تلاقی سرنوشت انسانهای گوناگون است که در قالب شخصیتهای مثبت و منفی عناصر سازنده داستان را تشکیل میدهند. بالزاک در این کتاب روایت ماجرایی را پیش میبرد که حول زندگی جوان شهرستانی سادهدلی (اوژن دو راستینیاک) است که به پاریس آمده و در پانسیونی (پانسیون ووکه) که محل اقامت افراد گوناگون و غریبی است اقامت میکند. داستان در پاریس بورژوایی قرن نوزدهم رخ میدهد. روایت بالزاک در تشریح فضای ویژه این پانسیون و شخصیت پردازی افراد مؤثر داستان خواننده را به میان ماجراها میبرد.
کلود فارو عضو فرهنگستان فرانسه میگوید که این داستان را صد بار خوانده و در دفعه صدم همان هیجان مطالعه اول به او دست دادهاست. داستان بابا گوریو نه فقط بزرگ ترینِ رمانهای دنیاست بلکه به عقیده کلود فارو شاهکار شاهکارهای ادبی جهان و به عقیده فیلیپ برتو شاهکار نبوغ انسانی است.
این رمان روایتگر چندین اتفاق تاریخی است که نظم اجتماعی در فرانسه را در بازه ای کوتاه دگرگون کرده بود. انقلاب فرانسه که به جمهوری اول فرانسه انجامید، خیزش ناپلئون، سقوط و بازگشت خاندان بوربون. بابا گوریو در ژوئن ۱۸۱۹، ۴ سال پس از شکست ناپلئون در نبرد واترلو و در زمان بازگشت بوربونها آغاز میشود. کتاب تنشهای فزاینده بین آریستوکراتها که با لویی هجدهم بازگشته بودند و بورژواها را که محصول انقلاب صنعتی بودند را بهخوبی به نمایش میگذارد.
در آن سالها فرانسه شاهد نزدیک شدن طبقات اجتماعی و فقر طبقه پایین بود. طبق یک برآورد، حدود سه چهارم پاریسیها کمتر از ۵۰۰–۶۰۰ فرانک در سال که برای حداقل استانداردهای زندگی لازم است، درآمد داشتند. چنین وضعیتی باعث میشد که انسانها از طبقه ای به طبقهٔ اجتماعی بالاتر وارد شوند، چیزی که در نظام قدیم اشرافی فرانسه امکانپذیر نبود. اشخاص با پیشینهٔ نه چندان اشرافی میتوانستند به مراتب بالا از لحاظ اجتماعی برسند.
وقتی که بالزاک در سال ۱۸۳۴ نوشتن کتاب بابا گوریو را آغاز کرد، چندین کتاب نوشته بود. در سال ۱۸۲۹ شوانها را که اولین رمانی بود که با اسم خودش امضا کرده بود، و در ادامه لویی لامبرت (۱۸۳۲)، کلنل شابر (۱۸۳۲)، و چرم ساغری (۱۸۳۱) را چاپ کرده بود. در همین زمانها بود که بالزاک کارهای خود را در یک سری رمان که بنام کمدی انسانی و در بخشهایی که نمایانگر بخشهای مختلف جامعه فرانسه در اوایل قرن ۱۹ بودند، قرار داد.
یکی از این جنبهها که خیلی برای بالزاک جالب بود، جرم و جنایت بود. در زمستان ۱۸۲۸–۱۸۲۹، یک کلاهبرداری که بعداً پلیس شده بود بنام اوژن فرانسوا ویدوک کتاب خاطراتی از ماجراهای سوءاستفاده خود چاپ کرد. بالزاک در آوریل ۱۸۳۴ با ویدوک دیدار کرد و از او برای شخصیت ووترن که در رمان آینده اش بود الهام گرفت.
قسمتی از کتاب باباگوریو:
ثروتِ سریع مسالهای است که امروزه پنجاه هزار جوان قصد دارند حلش کنند، جوانهایی که همه در وضعیت شما هستند. شما یک واحدِ این رقم اید. خودتان حساب کنید چه تقلایی باید بکنید و مبارزه چقدر وحشیانه است. باید مثل عنکبوت های زندانی همدیگر را بخورید چون بدیهی است که پنجاه هزار سِمَتِ خوب موجود نیست. میدانید در این مملکت چطور باید ترقی کرد؟
یا با درخششِ نبوغ یا با شگرد فساد. یا باید مثل یک گلوله توپ میان این توده آدم راه باز کنید، یا این که مثل طاعون به جان شان بیفتید. شرافت به هیچ دردی نمی خورد. همه در مقابل قدرت نابغه کمر خم می کنند. البته ازش متنفرند، سعی می کنند بدنامش کنند، چون همه را برای خودش برمی دارد و به کسی چیزی نمی دهد، اما اگر پایداری کند بالااخره جلوش زانو می زنند؛ در یک کلمه، اگر نتوانید زیر لجن دفنش کنند زانو می زنند و می پرستندش.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.