نرجس پیربرناتن
پایانم نزدیک است
166,000 تومان
برق چشمهایش نگرانم کرده بود. پیروزمندانه سرش را عقب کشید و گفت: ـ ممکنه فردا زبونم بچرخه و یه چیزی بگم . . . اونوقت شاید تو دیگه “مامان پناه” نباشی. لبخند یکطرفهاش را که دیدم، نفهمیدم چه شد نفهمیدم چطور کنترلم را از دست دادم . . . شنیدن همین جمله کافی بود تا به سمتش خیز بردارم تا...