مریم سلطانی
گوشه پیراهن تو
400,000 تومان
نگاه از تصویر دختری که صورتش پشت هالهای از مه سفید فرورفته بود، گرفتم و همان طور که کام دیگری از سیگار گوشهی لبم میگرفتم، دست بردم، دکمههای مانتوام را باز کردم، با حرص آن را از تن به عرق نشستهام کندم و با یک دست آن را گلوله کردم و گوشهی تخت انداختم. محکمتر و پرحرصتر از قبل کام...
کوچههای شب زده
400,000 تومان
نگاهش را بین چشمانی که از ترس و بغض به دو دو افتاد بود داد و گفت: ببین... واسه من ادا نیا خب. سند گند و کثافت کاریات اون پایین پای در این خونهست. بخوامم باورم نمیشه وقتی ساعت چهار و پنج صبح بزک دوزک کرده مثل دزدا میای تو خونه و معلوم نیست شبت رو زیر ... خفه شو...