سبد خرید

0 out of 5

حضرت یار

120,000 تومان
دمدمای صبح، وقتی عمارت در روشنایی طلایی‌رنگ خورشید برق می‌زد، دخترک پریشان و دلداده‌ی آن عمارت بزرگ، بی‌حال و بی‌رمق از کشمکشی جان‌فرسا، سر در بالش فرو برد و بی‌توجه به قطره اشکی که راه خود را از گوشه چشمش پیدا کرده بود، زیرلب با خود واگویه کرد: – تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم! و همان لحظه...
در حال بارگذاری ...