کورنلیا فونکه
هزارتوی پن
230,000 تومان
سال ۱۹۴۴ بود و دخترکی که توی یکی از ماشینها کنار مادر باردارش نشسته بود، نفهمید درختان چه نجوا کردند. نامش اوفلیا بود و سیزده سال بیشتر نداشت. چندین و چند ساعت میشد سوار ماشین بودند، از هر آنچه اوفلیا میشناخت دورتر و دورتر میشدند، بیشتر و بیشتر در عمق این جنگل بیپایان پیش میرفتند و قرار بود مردی را...