محرابه سادات قدیری
روز را بلندتر میخواهم
420,000 تومان
از اون همه نزدیکی، از اینکه عطرم میپیچید تو بینیش و نفسم میخورد تو صورتش جا خوردهبود. شاید هم توقع نداشت اونقدر یخی و طلبکار بپرسم چرا برگشته، من اما تو اون لحظه از خودم عصبانی بودم. بودنش منو زجر میداد. حس خودم منو زجر میداد. اینکه نمیتونستم از کنارش بگذرم، اینکه بعد این همه سال هنوز دلم با دیدنش...
بادها مسیر دیگری دارند
175,000 تومان
خودکار رو از رو میز برمیدارم و کلمهها رو به جمله تبدیل میکنم. جنگ باهاش. جنگ برای به دست آوردنش. جنگ برای راضی کردنش، برای نرم کردنش. جنگیدن برای اون چیزی که حقمه. بجنگیم برای به دست آوردنش. میجنگیم با خودش برای داشتنش. میجنگم برای راضی کردنش. جنگ برای داشتن. جنگ برای آرامش داشتن. جنگ برای… جنگ برای عاشق کردنش.
شاید خدا گم شد
95,000 تومان
دستهای گِلی،بیلچهی قرمز رنگ و گلهای بنفشه از پیش چشمانش گذشتند. باغچهی کوچک و باریک کنارهی دیوار حیاط را مفروش میکرد تا برای آمدن عید آماده شوند.کار هرسالهشان بود و همان سال،سال آخر شد.چند سال بعد را نه دیگر بنفشهای کاشت و نه حتا اجازه داد مادر چیز دیگری بکارد.آن باغچه اگر سبز میشد،اگر نشانی از بهار پیدا میکرد محمدطاها...