گ.پ.ئو (خاطرات یک چکیست)
درباره نویسنده گئورگی آقابکوف:
گئورگی آقابکوف (Georgij Agabekov) نویسنده کتاب گ.پ.ئو، با نام کامل گئورگی سرگی یویچ آقابکوب (1896-1937) سرباز ارتش سرخ شوروی، چکست ، مامور OGPU و رئیس بخش شرقی OGPU (1928-1929) بود. او اولین افسر ارشد OGPU که به غرب گریخت (1930)، کتابهای افشاگری نوشت، که منجر به دستگیری گسترده داراییهای اطلاعاتی شوروی در شرق نزدیک و آسیای مرکزی شد.
درباره کتاب گ.پ.ئو:
در ۲ ژوئیهٔ ۱۹۳۰، هشت سال قبل از آنکه سروکلهٔ نخستین بازدیدکنندگان حکومتی در بلچلی پارک [مرکز استراق سمع دولت بریتانیا] پیدا شود، اینتلیجنت سرویس [بریتانیا] تلگرامی را رصد کرد که از مقرّ اُ.گ.پ.ئو (سلفِ کا.گ.ب) در مسکو به نمایندگیشان در سفارت شوروی در برلین مخابره شده بود. مخاطب «رفیق وِرِسایف» (نیکالای گ. سامسونوف، با نام رمز گُلست، رئیس شعبهٔ اُ.گ.پ.ئو) بود و به او اطلاع داده شده بود که در اثر فرار یکی از مقامات عالیرتبهٔ اُ.گ.پ.ئو به نام گریگوری سرگییویچ آروتیونوف، همچنین معروف به گئورگ آقابکوف، کل شبکهٔ مأموران در معرض خطر قرار گرفته است. در این تلگرام آمده بود که در نتیجهٔ خیانت آقابکوف «برای رفقایی که تا 24/6/1930 [تاریخ فرار آقابکوف] با تشکیلات ما در قسطنطنیه در ارتباط بودند وضعیت فوقالعاده خطرناکی پیش آمده است». در ادامه یک فهرست دهنفره از عوامل اُ.گ.پ.ئو ارائه و از آنها خواسته شده بود فوراً به مسکو مراجعت کنند. از سه عامل دیگر نیز خواسته شده بود فوراً «محل اقامت خود را عوض کرده و موقتاً فعالیتی نداشته باشند». بنابراین ملاحظه میشود که اُ.گ.پ.ئو برای نگرانی از آنکه گریختن آقابکوف باعث شود که لطمهای اساسی بر منافع شوروی وارد آید، دلایل کافی در دست داشته است.
آقابکوف که بود و چرا اینقدر برای اُ.گ.پ.ئو خطرناک مینمود؟ گریگوری سرگییهویچ آروتیونوف با اسامی مستعار «ژرژ آقابکوف» و «نِرسِس آوسپیان» [از این پس به همان نام مشهورتر او، آقابکوف خوانده خواهد شد]، مدیر بخش شرقی گ.پ.ئو، از نخستین عوامل شوروی بود که گریخت و همچنین نویسندهٔ دو جلد خاطرات که در غرب به صورت کتاب کوچکی تحت عنوان اُ.گ.پ.ئو: ترور مخفی روسیه منتشر شد. در یک اقدام بیقاعده از نظر ادبی و تاریخی، ناشر و همچنین مترجم، هنری اچ. بان، در انتشار این کتاب به جای ترجمه از متن روسی، ترجمهٔ فرانسه را ملاک قرار داده و در این رویکرد، فصلهایی را حذف کرده و ساختار اصلی خاطرات را برهم زدهاند. درنتیجه، پژوهشگران و تاریخنگاران و همچنین کارکنان حرفهای تشکیلات اطلاعاتی غرب در تمامی این سالها از دسترسی به بخش مهمی از دادههای آقابکوف محروم ماندهاند.
در میان آنهایی که از شوروی گریختند آقابکوف نخستین مقام عالیرتبهٔ فراری از پلیس مخفی شوروی بود. آنهایی که پیش از او فرار کردند _ بوریس باژانوف، منشی سابق استالین و گریگوری بِسِدوفسکی، وزیرمختار سابق شوروی در فرانسه_ در مورد تحرکات مأموران مخفی شوروی در کشورهای خارجی اطلاعات زیادی نداشتند که افشا کنند. باژانوف در خلال فرآیند تخلیهٔ اطلاعاتی، تنها از یکی دو نفر نام بُرد ازجمله عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار ایران، که برای نهادهای اطلاعاتی غربی اهمیتی نداشت. بِسِدوفسکی فقط بر اساس تجارب شخصیاش در مقام دیپلمات در وین، پاریس و توکیو میتوانست با اطمینان از چند عملیات جاسوسی خاص سخن گوید. اما آقابکوف در ۱۹۲۰ به چِکا پیوسته بود و هنگامیکه فرار کرد ریاست ادارهٔ کشورهای شرقی را بر عهده داشت. بهعنوان یک عامل مستقیم غیرقانونی به ترکیه اعزام شده بود و مسئولیت عملیات جاری در خاورمیانه را بر عهده داشت و ازاینرو هنگامیکه گریخت توانست تمامی شبکهها و عواملی را که در بسیاری از نقاط جهان زیر نظر افسران اطلاعاتی شوروی اداره میشد ناکار سازد…
قسمتی از کتاب گ.پ.ئو:
در آغاز ژانویهٔ سال 1928 من در حال آماده شدن برای سرکشی به مناطق جنوب ایران و بازبینیِ شخصی از فعالیت گ.پ.ئو بودم که ناگهان تلگرامی آمد مبنی بر آنکه دو کمونیست برجسته، باژانوف و ماکسیموف، از ترکستانِ شوروی به ایران گریختهاند.
باژانوف در مسکو در دفتر استالین کار میکرد، اما به دلیل هواداری از مخالفان به عشقآباد در ترکستان فرستاده شده بود. در عشقآباد او مدیر کلّ کمیتهٔ مرکزی حزب در ترکمنستان بود و امکان داشت هنگام فرار اسناد مهمّی را با خود برده باشد. دستور داده شده بود محلّ اقامت او کشف شده و بیدرنگ به مسکو اطلاع داده شود.
پس از چند روز تلگرامی از لاگورسکی (نام خانوادگی واقعیِ او برودسکی بود)، رئیس شبکهٔ گ.پ.ئو در مشهد، دریافت کردم حاویِ این اطّلاع که باژانوف و ماکسیموف به مشهد آمدهاند. من بیدرنگ این را به مسکو تلگراف کردم. در پاسخ از مسکو این دستور آمد: باژانوف را که در دفتر استالین کار میکرد و از اطلاعات محرمانهٔ مربوط به فعالیت دفتر سیاسی باخبر است، «معدوم کنید». از آنجا که رئیس شبکهٔ گ.پ.ئو در مشهد کاری انجام نمیداد، به من دستور داده شد بیدرنگ به مشهد بروم و شخصاً در کوتاهترین زمان ممکن و پیش از آنکه باژانوف فرصت کند اسرار کاریِ خود را برای کسی فاش سازد، ترتیب قتل او را بدهم. همین درخواست را بِلسکی، نمایندهٔ تامالاختیار گ.پ.ئو در ترکستان، از من نمود. این نکته که فرار باژانوف از منطقهٔ زیر نظر او انجام شده بود، بسیار نگرانش ساخته بود.
پس از دریافت این دو تلگرام من با سفیرمان، داوتیان، مشورت کردم. ما به این نتیجه رسیدیم که «معدوم ساختن» باید بیدرنگ انجام گیرد. با هواپیما از تهران پرواز کردم و کمی مانده به شب، به مشهد رسیدم.
همان شب فرمانِ دریافتی از مسکو را به لاگورسکی و دوبسون، سرکنسول اتّحاد شوروی، رساندم[…] پاشایف، رئیس شبکهٔ گ.پ.ئو، که بهظاهر سِمَتِ حقیرانهٔ مأموری در دفتر ترابریِ ایران در باجگیران را داشت، دستور میگیرد تا فراریها را در راه گیر انداخته و با امکانات خود آنها را معدوم کند. پاشایف به قوچان میرود که فراریها نیز قرار بوده به آنجا بروند. او بهموقع میرسد، اما متوجّه میشود که باژانوف و ماکسیموف قصد حرکت از قوچان به سمت مشهد را دارند. پاشایف به لطف سِمَت خود که مأمور ترابری بوده و نیز به دلیل آشناییهای شخصیاش موفّق میشود با فراریها در یک خودرو سوار شود و به سمت مشهد حرکت کند، با این امید که در میانهٔ راه دستور را اجرا نماید. اما موفّق به این کار هم نمیشود، زیرا محافظان ایرانی به گونهٔ جدانشدنی کنار باژانوف و ماکسیموف بودهاند.
باژانوف و ماکسیموف پس از رسیدن به مشهد در یک مهمانخانه اقامت میکنند. پاشایف به کنسولگری شوروی میرود و همهچیز را به لاگورسکی گزارش میدهد. این دو تصمیم میگیرند همراه با هم عمل کنند. همان شب یکی از مأموران گ.پ.ئو به نام کالتوخچیِف، که مدیر باشگاه شوروی در مشهد بود، در حالی که به یک رُوِلور «نوغان» مسلّح بوده، پنهانی خود را به بالکن مهمانخانهای که فراریها در آن اقامت داشتند، میرساند و قصد داشته با شلیک از پنجره کار آنها را تمام کند. اما آنجا هم ناکامی نصیب ما شد. مأموران پلیس ایران که از باژانوف و ماکسیموف محافظت میکردند، کالتوخچیِف را دستگیر کردند و پس از آنکه یک تپانچهٔ نوغان از وی به دست میآورند، وی را به زندان میبرند. در زندان او اعتراف میکند که دستور قتل از سوی گ.پ.ئو به او داده شده بوده است. ایرانیهای آشفته و نگران، از بیم تکرار سوءقصد، فراریها را از مهمانخانه به ادارهٔ پلیس میبرند که محافظت مطمئنتری داشته است. در عین حال شش نفر اختصاصاً با دستور تمام کردنِ کار فراریها به هر شیوهٔ ممکن از عشقآباد فرستاده میشوند.
در چنین وضعیتی بود که من پرونده را پس از رسیدنِ به مشهد در دست گرفتم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.