گربهای که کتابها را نجات داد
درباره نویسنده سوسوکه ناتسوکاوا:
سوسوکه ناتسوکاوا (Sosuke Natsukawa) نویسنده کتاب گربهای که کتابها را نجات داد، (زادهی 1978 اساکا ژاپن) یک پزشک در ناگانو، ژاپن است. اولین کتاب او Kamisama No Karute (سوابق پزشکی خدا) برنده جایزه داستانی شوگاکوکان شد و مقام دوم را در جوایز کتابفروش ژاپن دریافت کرد. این کتاب بیش از 1.5 میلیون نسخه فروخت و به عنوان یک فیلم در ژاپن اقتباس شد.
درباره کتاب گربهای که کتابها را نجات داد:
رینتارو ناتسوکی، دانشآموز دبیرستانیِ کتابخوانی که سالهاست در لاک تنهایی خود فرورفته، در آستانهی تعطیلکردن کتابفروشی کتابهای دستدومی است که از پدربزرگ فرهیختهاش به ارث برده؛ جایی که برای او در حکم پناهگاه و مخفیگاهی در برابر دنیای بیرون است و مکانی برای غرقشدن در دنیای واژهها و داستانها. شبی گربهی سخنگویی به سراغش میآید و از او درخواست عجیبی میکند: کمک به نجات کتابها از دست کسانی که آنها را به بند میکشند، تخریبشان میکنند، و مورد بیمهری قرار میدهند.
مأموریت نجات کتابها باعث میشود که آن دو دست به سفرهایی شگفتانگیز در هزارتوهای عجیبی از دنیاهایی ناشناخته و جادویی بزنند و با رقیبانی رودررو شوند که مقابله با آنها کار بسیار دشواری است. رینتارو در آغاز با مردی آشنا میشود که کتابها را زندانی میکند. سپس با مردی مواجه میشود که کتابها را شکنجه و سلّاخی میکند تا از آنها نسخههای بسیار کوتاهشده بسازد. او در هزارتوی سوم با مردی دیدار میکند که به کتابها به چشم کالای مصرفی مینگرد. و در پایان، مأموریت بسیار دشواری به او سپرده میشود که باید خود بهتنهایی به سرانجام برساندش؛ کاری که میبایست با سفر به قلمرویی انجام شود که هر کسی جرئت پاگذاشتن به آن را ندارد…
داستانی دلپذیر و مسحورکننده دربارهی کتابها، عشق اول، خیالپردازی، و دوستی منحصربهفرد با گربهای سخنگو از سوسوکه ناتسوکاوا، نویسندهای محبوب در ژاپن با آثاری پرطرفدار و پرفروش.
قسمتی از کتاب گربهای که کتابها را نجات داد:
پیش از هر چیز، پدربزرگ از دنیا رفته است.
داستانی که پس از آن رخ میدهد، بسیار نامتعارف است؛ اما او میداند که این حقیقت صددرصد واقعی است.
این موضوع به همان اندازه واقعی است که خورشید صبحها طلوع میکند و معدهاش وقت ناهار از گرسنگی به قاروقور میافتد. بستن چشمها و گرفتن گوشهایش را امتحان، و وانمود کرده است که چیزی نمیداند، اما پدربزرگش برنمیگردد.
رينتارو ناتسوکی در مواجهه با این واقعیت ناگوار، همان جا بیحرف و بیحرکت ایستاده. او از بیرون مرد جوان آرام و آسوده خاطری به نظر میرسد، اما برخی از افراد حاضر در مراسم خاکسپاری او را ترسناک میبینند. او به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی که ناگهان نزدیکترین عضو خانوادهاش را از دست داده، بیش از حد خونسرد به نظر میرسد. چشمهای رينتارو، که در گوشهای از سالن مراسم خاکسپاری از جایش تکان نمیخورد، روی عکس پدر بزرگش بیحرکت ماندهاند.
در حقیقت، رينتارو به هیچ وجه آرام و آسوده خاطر نیست، این تصویر مرگ است که برایش نا آشناست؛ نمیتواند بین آن و پدربزرگش، مردی آرام و متین که انگار در عالمی متفاوت به سر میبرد، ارتباطی ایجاد کند. او هرگز فکر نمیکرد مرگ سروقت پدربزرگش بیاید؛ فردی که از شیوه زندگی ساده و کم و بیش یکنواختی لذت میبرد. رينتارو با نگاه کردن به او که آنجا دراز کشیده است و نفس نمیکشد، حس میکند از بقیه جدا افتاده، طوری که انگار دارد نمایشی را با اجرایی بد تماشا میکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.