گذارها به دموکراسی (تاریخچهی پنجاه سال پژوهشهای دموکراسیسازی)
درباره نویسنده حسن قاضیمرادی:
حسن قاضی مرادی نویسنده کتاب گذارها به دموکراسی، (متولد ۱۳۳۲، تهران) پژوهشگر حوزه جامعهشناسی و مترجم ایرانی است. پژوهشهای او عمدتا در حوزه روانشناسی اجتماعی مردم ایران و تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران است. کتابهای شناخته شدهای نظیر «استبداد در ایران» و «کار و فراغت ایرانیان» از او منتشر شده است.
درباره کتاب گذارها به دموکراسی:
حسن قاضیمرادی در کتاب اخیر خود در چهار فصل به معرفی و بررسی نظریههای گذار به دموکراسی پرداخته است. شیوه او در کتاب اینگونه است که ابتدا نظریات را در سه دسته کلی ساختارمحور، عاملیتمحور و نظریههای جامع تقسیم کرده است و سپس در ذیل هر کدام از این دستههای سهگانه که سه فصل از فصول چهارگانه کتاب را به خود اختصاص دادهاند، نظریات نظریهپردازان مختلف را مورد بررسی قرار داده است.
حسن قاضیمرادی، فصل اول کتاب خود را به جستجوی معنای «دموکراسیسازی» اختصاص داده است و در ذیل این فصل به بررسی مفاهیمی نظیر «گذار»، «اقتدارگرایی»، «دموکراسی»، «دموکراسیسازی» و «نظریههای دموکراسیسازی» پرداخته است. به گفته قاضیمرادی: «نظریههای دموکراسیسازی در پاسخ به این پرسش مطرح شدند که دموکراسی چگونه و در چه روندی جایگزین اقتدارگرایی میشود.
این نظریهها به تقریب از پایان دهه 1950 به بعد تدوین شدند. در پی جنگ جهانی دوم، به ویژه بالا گرفتن جنبشهای استقلالطلبانه و آزادیخواهانه در کشورهای تحت سلطه در سه قاره و تلاش غرب برای نظارت بر این جنبشها، خیزش آمریکا در مقام قدرت برتر جهانی و تلاش این کشور برای ابرقدرت شدن، شکلگیری قدرت جهانی سوسیالیسم واقعاً موجود و تشکیل بلوک شرق، تثبیت جنگ سرد و… از جمله ضرورتهای تدوین نظریههای دموکراسیسازی بودند.»
فصل دوم کتاب به نظریههای ساختارمحور در زمینه دموکراسیسازی اختصاص دارد. نظریههای ساختارمحور یا ساختاری که نظریههای کارکردی یا کارکردگرا نیز خوانده میشوند، به این مقوله میپردازند که علل اصلی دموکراسیسازی، ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی (طبقاتی) هستند. در این نظریهها بر شرطها و پیششرطهای ساختاری دموکراسی تاکید شده و دموکراسی برآیند روندی تدریجی در تحول ساختارها دانسته میشود. در نظریههای ساختاری نقش عامل انسانی نادیده گرفته نمیشود اما این نظر وجود دارد که فعالیت عاملان در صورت نبود شرطها یا پیششرطهای دموکراسی به استقرار آن نمیانجامد.
در فصل دوم کتاب، قاضیمرادی به بررسی نظریات متفکرانی چون مارتین لیپسِت، لری دایموند، برینگتون مور، گوران ثربورن، گابریل آلموند و سیدنی وربا و رونالد اینگلهارت پرداخته و نظریاتی نظیر نوسازی، ساختار اجتماعی و نظریه فرهنگی و تحولات صورت گرفته حول این رویکردها را از مسیر بررسی نظریات این نظریه پردازان مورد بررسی قرار میدهد.
فصل سوم کتاب نیز به بررسی نظریات عاملیتمحور در زمینه دموکراسیسازی اختصاص دارد. نظریههای عاملیتمحور را نظریههای پیدایشی و کنشگری نیز میخوانند. در این نظریهها عامل انسانی -شامل رهبران جناحهای مختلف حکومت اقتدارگرا، نخبگان سیاسی دموکراسیخواه و تودههای مردم خواستار دموکراسی- عناصر اصلی در شکلگیری روند دموکراسیسازی معرفی میشوند. در این نظریهها مسئله اصلی متمایز کردن علل ایجاد دموکراسی از علل پایداری و تحکیم آن است. در این فصل نظریه کنشگری از مسیر بررسی نظرات دانکوارت روستو و تحولات این نظریه از مسیر بررسی نظرات فیلیپ اسمتر و گیلیرمو او دانل و نیز جان هیگلی و میکائیل برتون بررسی شده و در بخش نهایی آن نیز به «مغالطه انتخاباتگرایی» پرداخته شده است.
فصل چهارم کتاب «گذارها به دموکراسی» به بررسی نظریههای جامع در زمینه گذار به دموکراسی اختصاص دارد و بر این مبنا نظریههایی که هم ساختار و هم عاملیت را در فرایند گذار ذینقش میدانند مورد توجه قرار گرفتهاند. نظریات جامع، به گفته قاضی مرادی، از دل برخورد انتقادی با نظریات ساختاری و نظریات عاملیتمحور در دهه 90 میلادی بیرون آمدند.
از جمله نقدهایی که به گذار از نظریات ساختاری منجر شد، آنگونه که قاضیمرادی بیان میکند، انتقاد به جبرگرا بودن این نظریات، اتلاق اولویت علّی برای ساختار در این نظریات یا به عبارت دیگر دموکراسیسازی را معلول تحول ساختاری دانستن، عینیتزدگی این نظریات و عدم توجه به شرایط ذهنی لازم برای گذارد، غیر تاریخی بودن این نظریات (و به ویژه نظریه نوسازی)، نامشخص بودن مرجع تشخیص در زمینه انتخاب یک گزینه از میان گزینههای مختلف ساختاری برای گذار به دموکراسی از سوی عاملان سیاسی دموکراسیخواه و ناتوانی این نظریات در تبیین عوامل کوتاهمدت انتخاب است.
قسمتی از کتاب گذارها به دموکراسی:
دموکراسیسازی روند گذار از حکومت اقتدارگرا به حکومت دموکراتیک و تحکیم آن است. از این رو، اگر اقتدارگرایی و دموکراسی معرف دو «وضعیت» سیاسیاند اما دموکراسی سازی «روند» است. در این تعریف کلی از دموکراسی سازی، حکومت دموکراتیک را میتوان در همان معنای دموکراسی حداقلی-دموکراسی لیبرال- در نظر گرفت. در این کتاب همین معنای حداقلی دموکراسی سازی مدنظر است. در همین معناست که هانتینگتون مینویسد: «اگر انتخاب همگانی تصمیم گیرندگان بلندمرتبه اساس دموکراسی است، پس نقطهی کلیدی در روند دموکراسی سازی جایگزینی حکومتی که به این شیوه انتخاب نشده است با حکومتی است که از طریق انتخابات آزاد، فراگیر و عادلانه برگزیده میشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.