چون آب در آبگینه
معرفی کتاب چون آب در آبگینه:
تندر پژوهان جراح جوانی که سالها شیفته و شیدای دخترعموی عزیزش لیلی بوده و تمام تلاش خود را برای از میدان به در کردن رقبا کرده است. داستان با ورود رقیب جدیدی برای تندر پژوهان استارت میخورد و او همچون همیشه تمام تلاشش را برای از میدان به در کردن رقیب جدید به کار میگیرد. حتی اگر این تلاش تهمتی باشد که به تباهی زندگی فاطمه تمام میشود.
فاطمه طرد شده و رانده شده، در عجیبترین و بدترین شرایط بیخبر از آنچه در پس پرده اتفاق افتاده است برای زندگی تلاش میکند. غافل از اینکه..
قسمتی از کتاب چون آب در آبگینه:
دستانش را در جیب روپوش سبز تیرهاش فرو برده و نفس عمیقی میکشد. احتیاج مبرمش به خواب را به خوبی حس میکند اما خواب در این لحظه برایش غریبه به نظر میرسد. سختی طاقت فرسای تمام روز تنش را کوفته کرده است. صدای بوق مانندی بلند میشود و چند نفر از پشت ایستگاه بیرون آمده و به سمت در بزرگی که سه حرف انگلیسی روی آن حک شده است میدوند. به سرعت قدمهایش میافزاید و در حال ورود به سالن بزرگ پیش رویش، نگاهی به صورت زن میانسال میاندازد.
چشم میچرخاند و با دیدن چند پرستار، قدمهایش را سرعت میبخشد. بالای سر تن بیجان میایستد. یکی از بیماران خودش است! در حال نزدیک شدن، دستگاهها را بررسی میکند و رو به پرستار فریاد میزند: هر سه دقیقه یه میلی اپی نفرین! نگاهش را بین دستگاهها میچرخاند. به انترنی که دستانش را با تمام قدرت به سینه بیمار میفشارد نگاهی میاندازد و میغرد: برو عقب…
خود را جلو میکشد. انگشتانش را به کاروتید رسانده و منتظر میماند. به تندی از تخت بالا میرود، زانوانش را به روی آن تکیه زده و کف دستانش را روی هم به سینهی بیمار میرساند. باز هم عقب میکشد و انگشتانش را به کاروتید میرساند. گرفتن پاسخ منفی وادارش میکند باز هم مشغول شود. همهمهای در سرش جاریست. کمی خود را عقب میکشد. نگاهش را به دستگاهها میرساند و بر سر بیگی فریاد میزند: آماده شوک بشین.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.