چنگیزخان (زندگی، مرگ و رستاخیز)
درباره نویسنده جان من:
جان من (John Man) نویسنده کتاب چنگیزخان (زندگی، مرگ و رستاخیز)، (متولد 15 می 1941) با نام کامل جان آنتونی گارنت من مورخ و نویسنده سفر انگلیسی است. منافع خاص او چین، مغولستان و تاریخ ارتباطات کتبی است. او از ترکیب روایت تاریخی با تجربه شخصی لذت خاصی میبرد. وی قبل از انجام دو دوره تحصیلات تکمیلی، دیپلم رشته تاریخ و فلسفه علوم در آکسفورد و مغولستان در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی، در کالج کبل، آکسفورد، آلمانی و فرانسوی تحصیل کرد و این دومی را در سال 1968 به اتمام رساند. رویترز و در انتشار کتابهای زمان و زندگی، به نوشتن، با پخش گاه به گاه به فیلم، تلویزیون و رادیو روی آورد.
درباره کتاب چنگیزخان (زندگی، مرگ و رستاخیز):
روزنامه گاردین: «این اثر با قلمی جذاب و زیبا نگارش شده است… گزارشی مهیج از زندگی، مرگ و ادامه نفوذ چنگیز… پژوهشی جدید و جالب.»
میل آن ساندی: «اثری عالی با نگارش و تحقیقی خوب.»
ایندیپندنت آن ساندی: «اثری گیرا و شورانگیز.»
فصلنامه کتاب های واتراستون: «جالب… جان من تصویر روشن و فرح بخشی همچون سوارکاران مغول که با آنان سفر کرده ارائه می دهد… این نه تنها یک گزارش فصیح در باره یک چهره مسحورکننده تاریخی و مردم اوست بلکه طنین تاریخ نیز به شمار می رود.»
اسپکتاتور: «این یک داستان بزرگ است.»
لیتریری ریویو: «جان من راهنمایی عالی است… او که به خوبی با زبان مغولی آشناست، به اغلب نقاط مغولستان سفر کرده است و در باره بیش تر رمز و رازهای زندگی چنگیز به تحقیق پرداخته است. تجربیات او در این کتاب می درخشند.»
دو راز بزرگ هنوز زیربنای شهرت فعلی چنگیز را تشکیل میدهند: چنگیز چگونه و در کجا درگذشت؛ و چگونه و در کجا دفن شد؟ اولین راز به وارثانش فرصت داد تا خودشان را با مرگ او وفق دهند و زمان داد تا رویاهای فتح او را برآورده کنند. راز دوم در مقیاس وسیعی بقای او را در قلبها و اذهان مردم عادی امروز توجیه میکند.
قسمتی از کتاب چنگیزخان (زندگی، مرگ و رستاخیز):
نیمه ژوئیه ۱۲۲۸ میلادی است. چراگاههای مغولستان مرکزی روزی گرم را پشت سر میگذارند. در چنین روزهایی، آسمان صاف و آبی است و سوارکار تنها، میتواند آواز چکاوکها را که در پهنه آسمان صاف و آبی طنینانداز است و صدای ملخها را در زیر پای خود بشنود. در اغلب چنین روزهایی، سراشیب چراگاه که از یک سو به رودخانه و از سوی دیگر به رشتهای از تپههای کوتاه منتهی میشود، تقریبآ خالی است و آماده پذیرایی از یک یا دو چادرِ گِرد مغولی، گلهای گوسفند، و چند اسب افسار شده است.
اما امروز آواز چکاوکها و صدای ملخها در میان صداهای دیگر گم شدهاند. اجتماعی شاهانه و حماسی چهره این محل را دگرگون کرده است. غرش ارابههای بسیار بزرگی به گوش میرسد که برخی از آنها را یک دوجین و برخی را تعداد بیشتری گاو نر به دنبال میکشند. ارابههایی که سطحشان صاف و بدون لبه است و طول هر کدام به هفت متر میرسد. این ارابهها چادرهای نمدی یا ابریشمی را حمل میکنند که برخی از آنها مانند چادرهای مغولی گرد و بعضی مربعشکلند. هریک از این چادرها قصری متحرک برای یک شاهزاده و همراهان اوست.
فرماندهان که زرههای به هم بافته زنجیری یا جوشنهای آهنی بر تن دارند فریاد خوشامد سر دادهاند. بستگان خانواده سلطنتی ــ که اغلب بر اسب و شتر سوارند و زنهای مسنتر که در ارابههای دوچرخ نشستهاند ــ همراه با رمه گوسفند و بز و گلههای اسب و شتر به آرامی در پهنه جلگه پراکنده میشوند و پس از عبور از تپههای بیشمار، چندین کیلومتر در مسیر نهرهای آب به سمت جنوب پیش میروند تا به سواحل رودخانهای عریض و کمعمق میرسند. بردگان مسلمان و چینی، نمدهای لولهشده و پنجرههای مشبک را که برای برپا کردن چادرهای کوچکتر بهکار میروند، از پشت شترها و ارابههایی که اسبها آنها را میکشند، پایین میآورند.
نگهبانان خرقههای بلند لایهدار بر تن و کلاهخود چرمی بر سر دارند. کمانهای کوتاه و دهها نوع پیکان به کمربندهایشان حمایل شده است و سوار بر اسب مسئول حفظ نظم هستند. چوپانها ساقبندهایی که تا قوزک پایشان میرسد ــ به زبان مغولی به آن «دیل» میگویند ــ به دور پاهایشان پیچیدهاند و تعداد بیشماری گوسفند برای مراسم جشن ذبح میکنند. کودکان سرگین خشک دامها را برای سوخت و تهیه آتش جمعآوری و روی هم کپه میکنند. زنها که در چادرهای پردود خوشبختانه از شر مگسهای موذی صحرا در امانند، مشغول بههم زدن شیر تخمیرشده در مشکهای چرمیاند تا از آن نوشیدنی درست کنند.
در گذشته نیز گردهماییهایی چنین باشکوه برگزار شده بود. ولی هرگز چنین با اهمیت نبود. مغولها پس از دو دهه جنگ در آسیای میانه، جنوب روسیه و غرب چین پیروز شده بودند. برخی از شرکتکنندگان در این اجتماع از مغولستان و ازبکستان، بعضی از منچوری و از سینکیانگ و گروهی از کشتزارهای شمال چین، که به تازگی فتح شده بود، آمده بودند. رهبر آنان، چنگیز، سال قبل مرده بود. مردی که مردمش را از گمنامی و بیاعتباری بیرون کشیده، و ملتی را پایهریزی کرده بود که امپراتوری تشکیل بدهد. چهل سال فرمانروایی و پیروزیهای چنگیز، قدرت این ادعایش را ثابت کرد که میگفت نظر کرده و در پناه ملکوت جاویدان است و حال ارادهاش محقق شده بود و این اجتماع برای تأیید جانشینی و وارث برگزیدهاش، یعنی پسر سومش اوگتای ضروری بود.
این گردهمایی را همچنین میتوان آغاز اجرای راهبرد نظامی بزرگی دانست که چنگیز آن را در آستانه بزرگترین پیروزیاش طراحی کرده بود: تصرف کامل چین. امری که هیچ فرمانروای دیگر بربر در آنسوی دیوار بزرگ چین، توفیق انجامش را نیافته بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.