پردهی نقرهای
قسمتی از کتاب پردهی نقرهای:
دوک میخواست دخل همهی انگلیسیها را بیاورد، اما آقای کوپر سرش را تکان داد. جنبش کمونیستی قرار بود توی جنگل به حالت مخفی بماند و از درگیریهای عمده بپرهیزد. دوک میخواست بحث و جدل کند اما آقای کوپر محکم زد به پشت او و گفت: «معرکه بود!» ناگهان همهی گردان کف زدند. انگلیسیها فقط صدای شادی و هلهلهای را از دور شنیدند.
سرجوخه بورو از گارد ولز، که به «بورو بوم بوم» معروف بود، در این عملیات کشته شد. علت این لقب صدایی بود که موقع مشت زدن از خودش در میآورد. قبل از اینکه او را پیدا کنند، دو ساعت لاى الوارهای تیز با شکم دریده دست و پا میزد. خبر مرگ او را در صفحه اول «استریتس تایمز» نوشتند و صفحهی ورزشی «دیلی تلگراف» در کادر سیاه به نشانهی عزا خبر را چاپ کرد.
این وسط، لى کار خودش را به عنوان نقاش پوستر سینمایی از دست داد. با دوچرخه، خودش را به سینما ساووی رسانده و پردهای جدید را روی دوش انداخته بود که با درهای بسته و قفل سنگین روی در روبهرو شد، توی خیابان ایستاد و بوی شیر نارگیل و بادام زمینی از شب مانده را از پشت دیوار به مشام کشید. سرانجام به کوچهی بغلی رفت و پردهی لوله شده را به دیوار تکیه داد و پا روی زین دوچرخه گذاشت و به یک جست از بالای دیوار خودش را پایین انداخت و توی تالار نیمه تاریک قدم گذاشت. نردبان را در جای همیشگی پیدا کرد و کنار دیوار تکیه داد و بالا رفت تا پوسترش را آویزان کند. یکی از عکسهای قشنگ دوک بود که برای فیلم شنهای آیووجیما کشیده بود. مسلسل در دست کنار برجک تانک نشسته بود. لی مخصوصا به خاطر شعلههای دم شعله پوش مسلسل به خود میبالید، گرچه هنوز از صحنهی فیلم وسترن دفعهی قبل…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.