مگان چيس سرنوشتي مرموز دارد، سرنوشتي كه هرگز تصورش را هم نمي‌كرده است. هميشه چيزي در زندگی مگان غيرعادي بوده، از همان شش سالگی که پدرش جلوي چشمانش ناپديد شد. وقتي غريبه‌اي شوم او را از دور زير نظر مي‌گيرد و دوست شوخ‌طبعش ناگهان به طرز عجيبي تبديل به محافظ او مي‌شود، مگان درمي‌يابد همه‌ی چیزهایی که می‌شناسد، در حال تغییر است. ولي او هرگز نمي‌تواند حقيقت را حدس بزند؛ او دختر يک «پادشاه رؤيازاد» افسانه‌ای و مهره‌ای در جنگی مرگبار است. مگان بايد بفهمد که تا چه اندازه حاضر است براي نجات كسي كه به او اهميت مي‌دهد و متوقف كردن موجودي شرور و مرموز كه هيچ رؤيازادي جرأت رويارويي با آن را ندارد تلاش كند. و شايد در اين ميان، عشق شاهزاده‌ای جوان را به دست آوَرَد؛ کسی که احتمالاً ترجیح می‌دهد مگان بمیرد، تا اینکه بگذارد که او قلب یخ‌زده‌اش را لمس کند.