همسایه با سایه
درباره نویسنده عباس مهریآتیه:
عباس مهری آتیه نویسنده کتاب همسایه با سایه، شاعر، نویسنده و محقق شرق گیلانی و رئیس سابق انجمن ادبی آستانه اشرفیه متولد سال 1334 در رودسر و از شاعران و محققان پر کار شرق گیلان است.
درباره کتاب همسایه با سایه:
هوشنگ ابتهاج که در ششمین روز از واپسین ماه خورشیدیِ سال ۱۳۰۶ در شهر رشت متولد شده بود، سرایندهی تعدادی از ماندگارترین غزلهای شعر معاصر پارسی از جمله شعر مشهور «ارغوان» است که گفته میشود این شعر را برای درخت ارغوانی که در حیاط منزل مسکونیاش زیست میکرد سروده بود.
سایه در آغاز مسیر شعریاش، ابتدا با پیروی از نیما به سرودن شعر نو پرداخت اما پس از چندی با فاصله گرفتن از فضای شعر نیمایی، به سرودن شعر در فرم غزل ادامه داد که نتیجهی آن، خلق غزلهایی ماندگار و درخشان شد.
سایه بعدها در کنار سرودن شعر، به پژوهش پیرامون شعر کلاسیک پارسی نیز پرداخت. شاعر مورد علاقهی او در میان شعرای کلاسیک پارسی، بدون شک حافظ بود. بعدها کتاب «حافظ به سعی سایه» تصحیح نوینی بود از اشعار حافظ که سایه با چیرهدستیِ هر چه تمامتر آن را به انجام رسانده بود.
آثاری همچون سیاه مشق، تاسیان، پیر پرنیان اندیش، یادگار خون سرو، هدیه، بانگ نی، ای عشق همه بهانه از توست و آینه در آینه از جمله سرودهها و همچنین آثاری است که در زبان پارسی پیرامون هوشنگ ابتهاج به چاپ رسیدهاند.
سایه در بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ و در سن ۹۴ سالگی چشم از جهان فروبست. شاعری که میگفت: هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست/ هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان/ هنگامه رهایی لبها و دستهاست/ عصیان زندگی است.
قسمتی از کتاب همسایه با سایه:
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند
با خواندن این غزل و دقت در زوایای حسی اش، متوجه می شوی که این شعر با اینکه به فاصله سی سال بعد از دوبیتی «شبی بود و شرابی» سروده شده، اما هنوز هم همان حزن سنگین بر فضای شعر سنگینی می کند. هنوز سیاهه های رنج و اندوه، به همان سیاهی ورق می خورد و احساس شاعر از یاس بلندی، دردناک است. یاسی به بلندای داری با حلقه طنابی، آویخته بر آن تا گردن شهامت را حلق آویز سکوت مطلق کند.
حرف هایی در خصوص احساسم نسبت به غزل «بعد از نیما» داشتم که در آن بخش ظرفیت نقلش را چندان پسندیده ندیدم و در این بخش احساس می کنم با توجه به طنین سکوت در «فضای بی کسی» های ابتهاج، جای واگویه دارد. غزل «بعد از نیما» در سال 1338 سروده شده و شاعر از دل خوشی کاذبی می گوید- به فریب- از غبار راهی که بی سوار است. اخوان در خصوص تلقی این «غبار بی سوار» می گوید گاه که از دور به بیابان چشم می دوزی، غباری را می بینی که به شباهت به غبار برخاسته از سواری می نماید، اما بسیاری اوقات این غبارها جز «وهم سوار» با خود ندارند. ابتهاج به این مضمون توجه نشان داده است:
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین، سپیده سر نمی زند
این بیت همیشه در ذهنم ملازم بیتی از مطلع اخوان آمده است؛ همراه با دریغ پرحسرتی که با «پیرمحمد احمدآبادی، دکتر محمد مصدق» داشته است. غزلی که دو سال قبل تر از غزل ابتهاج سروده شده است با این مطلع:
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد (اخوان سال 1335)
از دو واژه معطوف به معنای «گرد و غبار» اخوان به «گرد» پرداخته است؛ ابتهاج به «غبار» تا با فاصله کمی که مضمون این دو بیت دارند، حداقل از منظر واژگان مشترک نباشند. هرچند واژه معطوف به «گرد» اخوان «خاک» است: گرد وخاک نه گرد و غبار.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.