سبد خرید

نقشه و قلمرو

ناشر : فرهنگ نشرنودسته: , ,
موجودی: 2 موجود در انبار

230,000 تومان

میشل اوئلبک، پدیدهٔ بزرگ ادبیات فرانسه، تنها نویسنده‌ای است که توانسته به این اندازه از دنیای ما پرده بردارد و تنها نویسندهٔ فرانسوی است که در این سال‌ها از موفقیت جهانی در چنین ابعادی برخوردار شده اما تاوانی سخت نيز پرداخته است: همان‌قدر كه همچون ستاره‌ای واقعی پرستیده می‌شود منفور هم هست و بی‌رحمانه نقد شده است. او از معدود نویسندگانی است که از اسمش صفت ساخته‌اند و سبکی خاص ابداع کرده است: زیبایی‌شناسی‌ غم‌زده و کما‌بیش غریبی که تنها به جهانِ رمان‌هایش محدود نمی‌شود.

نقشه و قلمرو بزرگ‌ترین رمان اوئلبک است؛ رمانى که جمع‌بندی دنیاست و برآوردى عميق از یک زندگی، هزارتویی متافیزیکی، رمانی کامل و سیاه و عجیب؛ رمانی که خود نویسنده معتقد است با قلمروهای روایی متفاوتش یکی از پیچیده‌ترین ساختارها را در بین متن‌هایش دارد. اوئلبک در نقشه و قلمرو با ترسیم دقیق پیشرفت اجتماعی یک هنرمند و گنجاندن خود در کتاب و برهم ‌زدن این حضور آرام می‌گیرد.

2 عدد در انبار

تعداد:
مقایسه



برچسب:

نقشه و قلمرو

درباره نویسنده میشل اوئلبک:

میشل اوئلبک (Michel Houellebecq) نویسنده کتاب نقشه و قلمرو، با نام اصلی میشل توما (زاده ۲۵ فوریه ۱۹۵۸)، نویسنده معاصر فرانسوی است. او در سال ۲۰۱۰ برنده جایزه ادبی معتبر گنکور شد. بسیاری او را مهم‌ترین نویسنده نسل جدید فرانسه می‌دانند. این نویسنده فرانسوی به خاطر طنز نیشدار و رندانه خود به شهرت رسیده‌است. آثار او سرشار از پرده‌دری‌های جنسی و دلزدگی و بیزاری از جنبه‌های روزمره زندگی اجتماعی است. او در سراسر جهان مخالفان و ستایشگران بسیاری پیدا کرده‌است.

میشل اوئلبک در جزیره رئونیون به دنیا آمد و در شرایطی دشوار و ناهموار بزرگ شد. زندگی و آرزوهای کودکی او هیچ ربطی به ادبیات نداشت. او در سال ۱۹۸۰ در مهندسی کشاورزی مدرک گرفت. او در سال ۱۹۸۵ اولین اشعار و متن‌های ادبی خود را نوشت و پس از انتشار چند نوشته پراکنده، در سال ۱۹۹۸ با کتاب ذرات بنیادی به شهرت جهانی رسید. این کتاب با استقبالی فراوان روبه‌رو شد و در مدتی کوتاه به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شد. این کتاب دو سال بعد توسط اسکار رولر، کارگردان آلمانی به فیلم تبدیل شد.

اوئلبک در سال ۲۰۰۱ به دین اسلام حمله کرد و در مصاحبه‌ای آن را «احمقانه‌ترین مذهب» خواند. او به خاطر این اظهارات در برابر دادگاه قرار گرفت، و از اتهام «عقاید فاشیستی» و «اسلام‌ستیزی» تبرئه شد. دو رمان او با عنوان‌های «نقشه و قلمرو» و «تسلیم» شهرت بیشتری برای او به ارمغان آوردند. او در عین حال ترانه‌سرا و مقاله‌نویس است و تاکنون برنده چندین جایزه معتبر نیز شده‌است.

میشل ولبک در سال‌ ۱۹۹۸ نامزد دریافت جایزه گنکور شد و بار دیگر هم در سال ۲۰۰۵ بابت نوشتن رمان امکان یک جزیره نامزد دریافت این جایزه معتبر شد و با این که به اعتقاد منتقدان بخت نخست کسب گنکور آن سال بود، جایزه به فرانسوا ویرگان رسید. اما مدت کوتاهی بعد ولبک جایزه انترالیه را دریافت کرد. او در سال ۲۰۱۰ جایزه ادبی گنکور را به خاطر خلق رمان نقشه و قلمرو به دست آورد. پیش از اعطای این جایزه، کتاب او از فروش دویست هزار نسخه‌ای در فرانسه برخوردار شده بود. در آوریل ۲۰۱۹ به درخواست امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه، نشان لژیون دونور به او اهدا شد.

درباره کتاب نقشه و قلمرو:

شروع کتاب است. نویسنده مانند یک پیکرتراش حرفه‌ای سنگ بزرگی را مقابل مخاطب می‌گذارد و بعد آرام‌آرام شروع می‌کند آن را به تراشیدن. قرار است در پایان کارش به چه برسد؟‌ پاسخ به این سوال راحت نیست. نه‌ این‌که فقط در سطرهای ابتدایی کتاب، که حتی پس از خواندن آخرین صفحات هم کار راحتی نیست. شاید شما هم مثل من فکر کنید از آن سنگ بزررگ هیچ باقی نمی‌ماند جز رقص آرام گیاهانی که با باد همراه شده‌اند.

در اندیشه رمان جنجالی میشل اوئلبک «نقشه و قلمرو» به گونه‌ای پیچیده و عجیب و البته متفاوت و سیاه جهان را تماشا می‌کنیم. جهانی که مرگ در آن یکه‌تازی می‌کند و به بهترین شکل ممکن در سر تا سر داستان شبکه شده است. هر مرگی در امتداد مرگ دیگری رخ می‌دهد، و هر مرگی در دل خود مرگ دیگری را دارد. فقدان‌هایی که در مسیر هم قطار می‌شوند و بسیار به زندگی انسان در جهان شبیهند. خاصه زندگی انسان اروپای امروز که بسیار مورد نقد اوئلبک بوده و در آن فروپاشی‌ای بزرگ را نزدیک می‌بیند. آدم‌ها ژس از تجربه سرخوردگی جنسی در غذاخوردن مداوم غرقند، تن‌ها فربه می‌شوند و در این مسابقه همیشگی زوال، پیروزی در کار نیست، همه شکست‌خورده‌اند. در نگاه اول اختیار عجیبی در رفتار و رویکرد شخصیت‌هاست که اصلا اختیار نیست. یک جبر بزرگ زیر پوست هر چیزی می‌دود و برخلاف تصور آدمی‌زاد هیچ‌چیز قابل کنترل نیست و هر چیزی قابل تغییر است جز یک اصل کلی؛ زوال.

«نقشه و قلمرو» رمان شلوغی نیست، آدم‌های فراوانی ندارد و اتفاقات تکان‌دهنده چندانی هم ندارد، اتفاقاتی از آن نوع که مخاطب بتواند به راحتی آن‌ها را نقطه اوج داستان و گره‌افکنی و … بنامدش. شبیه زندگی انسان است، زندگی اغلب ما، در روزگاری که تلاش می‌کنیم زندگی را جور دیگری ببینیم، اما جهان همه‌مان را جور دیگری می‌بیند انگار و همه چیز را سوق می‌دهد به سمت یک‌جور زوال و نیستی، حالا هر کداممان را به‌ شکلی و در مسیری به ظاهر متفاوت از دیگری.

شکل و اشکالی که البته می‌توان تماشایشان کرد و برایشان دلایل بسیاری هم ردیف کرد. دلایلی که نشان می‌دهد انسان این موجود محکوم به نیستی همواره راه‌هایی دارد برای دشوارکردن زندگی بر خودش و دیگران. «نقشه و قلمرو» انگار تصویری از کل دنیاست. جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و انواع حرص‌ها و خودشیفتگی‌ها، انواع جبرهای محیطی و جنون‌ها و تفاوت‌های طبقاتی در آن بیداد می‌کند و در مسیر منتهی به زوالی که آدمی می‌گذراند، اختلال‌ها و دردسرهای بیشتری ایجاد می‌کند.

بله. رمان سیاه است، تلخ است، اما عجیب است که مثل یک خرمالوی کال نارس است، خرمالویی که تا آخرش هم نمی‌رسد اما دل‌کندن از آن ساده نیست. تلخ است و شاید خیلی‌ها چندان متوجه این تلخی نشده و یا حداقل درگیرش نشوند، زندگی کنند،  به زوال برسند، زوال را هم رد کنند و هیچ شوند، و این همه برایشان چندان موضوعیتی نداشته باشد آن‌قدر که مثل شخصیت اصلی داستان –ژد- درگیرش شوند و تا روزهای پایانی عمرشان را با آن بگذرانند.

درگیری ژد و محیط اطرافش اما زود شروع می‌شود. همان اول کار، و نویسنده که تسلط بی‌حدش بر شخصیت‌ها از او چیزی شبیه تصور ما از سلطه خدا بر جهان را در رمان پیش می‌برد، او را از زمانی به ما نشان می‌دهد که در همین مسیر قرار گرفته. مسیری که او هم مانند هر آدم دیگری از قبل‌ترها و شاید ابتدای بودنش به آن دچار شده و از جایی وسط تلاش‌های بیهوده‌اش تسلیم شدن را آرام آرام می‌پذیرد. ژد همین‌جا ایستاده که می‌بینمش و با او، زندگی، پیشینه و هنرش آشنا می‌شویم و می‌بینیم چطور حتی همین هنر هم که در بسیاری از آثار ادبی در قامت ناجی انسان ظهور می‌کند، این‌جا چنین نقشی ندارد. هیچ چیز انسان را نجات نمی‌دهد و او در تمام عمرش گویی در پی ترسیم و تصویر کردن قهرمانی است که وجود خارجی ندارد، و این را زمانی می‌فهمد که دیگر وقت چندانی ندارد، نه برای ترسیم خودش و نه دیگری و جهان.

در این مواجهه «من با جهان» او زوال و از دست‌رفتن همه چیز را تماشا می‌کند. داشتن و نداشتن برایش انگار فرق چندانی با هم ندارند و در خلسه‌ای سرد و بی‌روح شروع می‌کند به نابود کردن. شروع می‌کند به خلق زوال، و شاید باید این را بهترین اثر هنری‌ای دانست که او خلق می‌کند. عکس‌ها و عروسک‌ها از بین می‌روند، یکی با مقاومت کمتر و دیگری با مقاومت بیشتر. اما هر قدر هم تلاش کنند بالاخره در مسیر ویرانی‌اند. ژد در صفحات پایانی درست مثل خود جهان عمل می‌کند، تصمیم می‌گیرد شرایطی ایجاد کند که در آن عروسک‌ها که مقاومت بیشتری داشتند، کمتر عمر کنند. همان کاری که با خودش هم می‌کند و می‌خواهد این مسیر را سرعت بیشتری بدهد.

هیچ‌کس دست خودش نیست که تصمیم بگیرد چه کند… هیچ‌کس! در روزهای پایانی عمرش اوست و تصاویری که روزگاری آدم‌هایی بوده‌اند مقابل دوربینش. عجیب نیست دیگر… نویسنده همه چیز را رو به زوال می‌بیند، زندگی‌هایی را ترسیم می‌کند که هیچ‌چیز نمی‌تواند گرمشان کند، مثل همان آبگرمن خراب خانه‌اش که هیچ‌وقت نگذاشت خانه‌اش گرم شود و او خانه‌اش را برد جای دیگری. او راوی آدم‌های گسیخته از هم است، آدم‌هایی که نمی‌توانند با هم ارتباط درستی برقرار کنند، او راوی خانه‌هایی است که روزگاری زندگی‌ای داشته‌اند و دیگر نخواهند داشت. آدم‌هایی که روزگاری داشته‌اند و هر کدام از جایی بی روزگار شده‌اند. هرکدام از جایی مسیری پیری و زوال را پشت نقطه پایان خود دیده و در این جهان پیر، زوال را تجربه ‌ کرده‌اند: «تصویرها غرق می‌شوند و پیش از آن‌که در انبوه لایه‌های گیاهان بالای سرشان خفه‌شان کند، برای چند لحظه به نظر می‌رسد که مقاومت می‌کنند. سپس همه‌چیز آرام می‌گیرد و دیگر چیزی نیست جز علف‌هایی که در باد می‌جنبند. چیرگی گیاهان مطلق است.»

اوئلبک در این رمان به خودش هم رحم نکرده. میشل اوئلبک نویسنده هم یکی از قهرمان‌های داستان است و باید دید برای خودش هم سرنوشتی رقم می‌زند عجیب. می‌گویند این رمان پایان جهان از نگاه اوئلبک است، این حرف درست اما به نظر من چیزی فراتر از این است، اوئلبک می‌داند جهان را پایانی نیست، این انسان است که پایان می‌پذیرد، گیاهان همچنان در باد تکان می‌خورند، خانه‌های تازه ساخته می‌شود، انسان‌ها به دنیا می‌آیند و از ابتدا بر سر آن‌چه آدم‌های قبلی هم جنگیده بودند، می‌جنگند و تمام می‌شوند، و این فقط منظره تکان خوردن گیاهان در باد است که می‌ماند. انسان زوال در زوال است، و تمام مسیر کوتاهش که هر قدم آن انگار راه رفتن در مسیر زوال است را به جنگ می‌گذراند. یک جنگ بی‌سامان با پایانی مشخص…

قسمتی از کتاب نقشه و قلمرو:

پذیرشگر ماشین های فرناند گارسین با کمی خودستایی گفت: “ما فقط در مناطق کاملا امن فعالیت می کنیم قربان.” ژد از اینکه می خواست کریسمس خود را در چنین مکان نامناسبی بگذراند احساس گناه بیشتری می کرد، و مثل هر سال از دست پدرش که اصرار به ماندن در خانه ی بورژوازی اش داشت عصبانی بود. خانه ای که در میان یک پارک بزرگ قرار داشت و جنبش های مردمی به تدریج به قلب آن نفوذ کرده بودند که منطقه را خطرناک تر هم می کرد، و اخیرا نیز تحت کنترل کامل باند جنایتکاران قرار گرفته بود.

در ابتدا دیوار های اطراف خانه باید مسلح به یک حصار الکتریکی می شدند و بعد یک سیستم دوربین مدار بسته که به ایستگاه پلیس وصل بود کار گذاشته می شد، همه ی این ها به این خاطر بود که پدرش بتواند در خانه ی 12 اتاقه اش که هیچ جوره گرم نمی شد و هیچکس جز ژد در شب کریسمس به آن رفت و آمد نداشت، پرسه بزند. تمام مغازه های اطراف خیلی وقت بود که بسته بودند و قدم زدن در خیابان ها غیر ممکن بود زیرا حتی حملاتی که به ماشین های متوقف پشت چراغ قرمز می شد نیز شنیده نمی شدند.

شورای لوقانسی یک نگهبان در ماشین برای اون تعیین کرده بود- یک زن بدخلق و زمخت سنگالی به اسم چاقالو که از همان اول هم از پدر ژد خوشش نیامده بود و از عوض کردن ورق ها بیشتر از یک بار درماه سر باز می زد و به احتمال زیاد هم از کمک هزینه های خرید مقداری پول کش می رفت. اینطور که به نظر می رسید، دمای اتاق یواش یواش بالا می رفت. ژد از نقاشی نیمه کاره اش عکسی گرفت که حداقل چیزی برای نشان دادن به پدرش داشته باشد. شلوار و پیراهنش را درآورد و چهارزانو روی تشک باریک روی زمین که به عنوان تخت از آن استفاده می کرد نشست.

به تدریج، ریتم نفس هایش را آرام تر کرد. او امواجی را که به نرمی و آرامی در یک تاریک و روشن مات حرکت می کردند تجسم کرد. او سعی کرد که ذهنش را به مکانی آرام هدایت کند و خود را در بهترین حالت برای رویارویی با پدرش در شب کریسمس آماده کند. این آماده سازی ذهنی نتیجه داد، و بعد از ظهر فردا گویی یک منطقه زمانی بی طرف و حتی نیمه جادویی بود؛ او چیز دیگری نمی خواست.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی کوچک

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

374

زبان

موضوع

,

شابک

9786004902366

وزن

300

جنس کاغذ

عنوان اصلی

La carte et le territoire
The Map and the Territory
2010

جوایز

برنده جایزه گنکور 2010

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “نقشه و قلمرو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...

نوروز پیروز

سال نو و نوروز را خدمت فرهیختگان گرامی شادباش عرض می‌کنیم.
به اطلاع می‌رسانیم، آخرین روز دریافت سفارش‌ها ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۲ خواهد بود و سفارش‌های ثبت شده

بعد از این تاریخ پس از کنترل موجودی از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ ارسال خواهند شد.
آرزوی سالی پر از شادی و سلامتی برای همه داریم.
با سپاس.

کامک کتاب