سبد خرید

مردن آسان‌تر از دوست داشتن است

ناشر : فرهنگ نشرنودسته: , , ,
موجودی: 1 موجود در انبار

400,000 تومان

مردن آسان‌تر از دوست داشتن است روایت مردگانی‌ست که در کوشکی قدیمی گرد آمده‌اند و ماجراهای زندگی خود و زمانه‌شان را بازمی‌گویند؛ روایت انسان‌هایی که شرمگینانه و منفعلانه از ابراز عشقشان به یکدیگر، و بنابراین از هر گونه شکل دادن به رابطه‌ای سالم و نشاط‌بخش عاجزند و این عجز ناشی از شرم که ریشه در سنت‌های فرهنگی و اجتماعی عجین‌شده با وجود آدمی دارد، چندان ایشان را در چنبرهٔ خود گرفته است که حتی پس از مرگ نیز رهایشان نمی‌کند: می‌میرند و سخن دل را نه‌فقط به معشوق، که حتی به خود نیز بازنمی‌گویند. در پس‌زمینهٔ عجز این آدم‌ها در ابراز عشق و ایجاد ارتباط عاطفی با یکدیگر، با دوره‌ای پرآشوب و کوتاه از تاریخ ترکیه در اواخر دوران امپراتوری عثمانی آشنا می‌شویم؛ به سعی دولت‌های بزرگ دنیا و مخالفان داخلی زوال امپراتوری که از درون به انحطاط رسیده نزدیک است و این نقطهٔ آغاز جنگی‌ست که حاصل آن چیزی نیست مگر فلاکت و تحقیر آدمیان و گسیختگی اجتماعی و سیاسی و تجزیهٔ امپراتوری.

1 عدد در انبار

مقایسه



مردن آسان‌تر از دوست داشتن است

درباره نویسنده احمد آلتان:

احمد آلتان (Ahmet Altan) نویسنده کتاب مردن آسان‌تر از دوست داشتن است، با نام کامل ​​احمد خسرو آلتان (متولد ۱۹۵۰ مارس ۲) روزنامه‌نگار و نویسنده ترک است. او در سال ۱۹۵۰ در آنکارا به دنیا آمد. وی که بیش از بیست سال است به عنوان یک روزنامه‌نگار کرده‌است، در تمام مراحل این حرفه، از یک خبرنگار شیفت شب تا سردبیر در روزنامه‌های مختلف، خدمت کرده‌است. پدر وی چتین آلتان نیز روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور ترکیه بود. برادرش محمت آلتان همچنین روزنامه‌نگار، نویسنده و استاد دانشگاه سیاست اقتصاد است.

او در طول سال‌های فعالیت خود جوایز بسیاری را از آن خود کرده است. از میان آنها می‌توان به جوایز ادبیات کتابفروشی آکادمی، جایزه اول در بخش «رمان»، جایزه ادبیات یونس نادی در بخش «رمان»، جایزه بین‌المللی هارانت دینک، جایزه انجمن ناشران ترکیه، جایزه آزادی اندیشه و بیان و جایزه آزادی فکر و بیان انجمن حقوق بشر استانبول Ayşe Nur Zarakolu اشاره کرد. 

از دیگر کتاب‌های کتابهای احمد آلتان می‌توان به من هرگز جهان را دوباره نخواهم دید، مانند زخم شمشیر، چهار فصل پاییز، تاریخ خصوصی تنهایی، اثری از آب، تقلب، عشق در روزهای شورش و طولانی ترین شب اشاره کرد.

درباره کتاب مردن آسان‌تر از دوست داشتن است:

احمد آلتان، متولد ۱۹۵۰ در آنکارا، نویسنده‌ای است که در پس تحولات تاریخی به نوعی واکاوی فلسفی و روانشناختی در انسان‌ها دست می‌زند و در این رهگذر پوست را پس می‌زند و زخم زیرین آن را آشکار می‌کند؛ زخمی که گاه تا اعماق استخوان ریشه دارد. در خلال همین کندوکاوهاست که او بارها به عنوان نویسنده‌ای ضدناسیونالیسم ترکی، مورد انتقادهای تند و تیز حاکمیت قرار گرفته است. انتشار مقالۀ سراسر هم‌دردی و حمایت‌اش از ارامنه و اشاره‌اش به واقعۀ نسل‌کشی، او را در معرض محکومیت قضایی به اتهام خیانت به هویت ترکی قرار داد.

او همواره نشان داده که به رنج‌های انسانی از هر طبقه و نژاد و ملیتی که باشند حساس است و در کانون توجه داستان‌هایش قرار می‌دهد. در جنجالی‌ترین رمانش، «مانند زخم شمشیر» او به عمق ترکیۀ عثمانی اواخر قرن نوزده نفوذ کرده و از بیماری‌های پیدا و پنهان آن دوره می‌گوید. آلتان در رمان «مردن آسان‌تر از دوست داشتن است» در امتداد راهی قدم برمی‌دارد که پیش از این در «مانند زخم شمشیر» گشوده است.

رمان در آغاز فضای تیره‌وتار پس از جنگ را تداعی می‌کند. جنگی که فقدان‌ها و زخم‌های بسیار بر جا گذاشته و گویی تنها بازماندگان حقیقی، همان جان‌باختگان آن هستند. عثمان که روایت‌گر ماجراهای کتاب است، در کوشکی مهجور و قدیمی به مرور خاطرات مردگانی که جنگ را از سر گذرانده‌اند می‌پردازد. برخی از آن‌ها ملموس و عینی‌اند و برخی دیگر را عثمان از خلال مکاشفه‌ای که خلوت و پرواز ذهن برای‌اش فراهم کرده، به دست می‌آورد. ارتباط او با دنیای بیرون و با ترکیۀ مدرن تقریباً قطع شده است و تنها رشتۀ ارتباط او با جهان پیرامون، خانواده و آشنایانی است که برای او خوراک و پوشاک می‌آورند.

همۀ زندگی او معطوف به کشف و شهود دربارۀ آدم‌هایی است که یک قرن پیش در این مکان زیسته‌اند و یادگارهای بی‌شمار از خود به جا گذاشته‌اند. او بر فراز قلعه‌ای ایستاده که بر تمامی آن‌چه در طی قرن‌ها به مردم سرزمین‌اش گذشته اشراف دارد. وقایع را رصد می‌کند و زخم‌ها را زیر ذره‌بین می‌گیرد و قصه‌های نهفته را از دل آن‌ها را بیرون می‌کشد و روایت می‌کند. در واقع هویت عثمان به نوعی با همین مرور تاریخی است که معنا می‌شود.

عثمان داستان را از منظر دو شخصیت اصلی روایت می‌کند که هر یک به شکلی در وقایع جنگ عثمانی و بلغارستان در اوایل قرن بیستم درگیرند. شخصیت اول، راغب‌بیک، افسری عالی‌رتبه است که همۀ زندگی خود را به عشقی پرشور باخته، اما توان رویارویی با معشوق را ندارد. دل‌آرا، محبوبی که برای او همیشه در پرده باقی می‌ماند، بر همۀ ابعاد زندگی او سایه افکنده و فلسفۀ زیستی او با این معشوق گره خورده است.

اگر نقصان را در بخشی از زندگی تجربه می‌کند، تنها و تنها با بودونبود دل‌آرا می‌تواند آن را برای خود تحلیل کند. راغب‌بیک، به شوق دل‌آرا همۀ زندگی گذشته‌اش را فدا کرده، اما اضطراب حضور در کنار دل‌آرا، او را از وصال معشوق بازداشته است. او نامه‌های محبوب‌اش را همواره با خود تا دل جبهه‌های پرآتش جنگ حمل می‌کند، اما از خواندن‌شان هراس دارد. آن‌ها نامه‌هایی سربه‌مهر باقی می‌مانند تا این عاشق دل‌سوخته، همۀ عمر خود را تنها وقف به‌همراه داشتن آن‌ها کند. راغب‌بیک نمونۀ انسان پاک‌باخته‌ای است که راه به جایی ندارد و جبهه تنها پناه و مأمن او از وحشت و تاریکی دنیایی است که او را مضطرب و دلزده به حال خود رها کرده است.

نظام، شخصیت دوم این رمان است. مردی از طبقۀ نسبتاً مرفه که مدام میان استانبول و پاریس در رفت‌وآمد است و در اواسط جوانی، هویت خویش را جست‌وجو می‌کند. او در اولین صحنه‌ای که پا به داستان می‌گذارد، ترکیه را ناتوان از جنگ و بیماری وبا می‌بیند. پدر که نیمۀ دیگر اوست، به نوعی راهنمای‌اش در مسیر یافتن هویت می‌شود و در همان بدو ورود به استانبول، از جنگ و وضعیت رقت‌بار حاکم بر مملکت می‌گوید.

او قصۀ سربازانی را روایت می‌کند که علی‌رغم ابتلا به وبا و در حالتی نیمه‌جان به جبهه‌های جنگ فرستاده می‌شوند و از غروری که پاشاها و سلاطین عثمانی، همچنان و حتی در این حالت فروپاشی حکومت‌شان، از آن دم می‌زنند و ملت را به تفاخر در برابر ملل دیگر اروپایی و آسیایی فرا می‌خوانند. هنوز از نظر آنان استانبول ام‌القرای تمدن اسلامی و در عین حال مهد فرهنگ نوینی است که قومیت ترک به بخش بزرگی از مسلمانان دنیا بخشیده است. نظام ابتدا تناقضی با این دیدگاه در افکار خود نمی‌یابد، اما هرچه می‌گذرد و فجایع جنگ بیشتر عیان می‌شود، او باورش را به این ارزش‌های پوشالی و حتی به هویتی که پدر به او بخشیده، بیشتر و بیشتر از دست می‌دهد. 

دو شخصیت کلیدی داستان، نمایندۀ دو طیف متفاوت از مردم ترکیه در آستانۀ قرن بیستم‌اند. یکی تباه‌شده با فقر و حسرت و فقدان و دیگری دلزده و مشمئز از اشرافیتی پوچ و نقطه‌ای هم که این دو خط متنافر را به هم می‌رساند، جنگ است. جنگی که گرچه همه‌چیزشان را گرفته، اما کورسوی امیدی برای بازیافتن عزت نفس ازدست‌رفته هم در دل خود دارد و در سایۀ پیروزی در آن می‌توان بر تمامی ناامیدی‌ها چیره شد و شکست‌ها را به فراموشی سپرد. جایی است که می‌توان خشم را با شجاعت درآمیخت و با جنگیدن یک‌نفس و بی‌وقفه، اشتیاق پیروزی و ساختن زندگی تازه را جایگزین‌اش کرد.

در جایی که پیکرۀ روح از زخم‌های عمیق عاطفی پر شده است، جنگ، گزینه‌ای است بسی بهتر از زیستن در تلخیِ حسرت و وحشتِ تنهایی: «به تنهایی عادت داشت، حتی در بین جمعیت تنها زندگی می‌کرد، به تنهایی تصمیم می‌گرفت و خودش را در یک قلعه مستتر از همه پنهان می‌کرد اما او هم مثل اغلب انسان‌های تنها دلش می‌خواست خانه، کوچه‌ها و شهر و انسان‌ها را که به دور تنهایی‌اش حلقه زده و جزئی از تنهایی‌اش شده بودند در اطرافش ببیند. آنها از تنهایی‌اش نمی‌کاستند اما تنهایی‌اش را به‌نحو مطمئن‌تری در درون زندگی‌اش جای می‌دادند؛ اکنون که او را از مکان مألوفش جدا کرده بودند گویی تنهایی‌اش را هم از دست داده بود، و در عین حال، خودش را گم‌شده‌ و ناقص و ناتوان احساس می‌کرد.»
رضا فکری

قسمتی از کتاب مردن آسان‌تر از دوست داشتن است:

همان‌طور که بادِ شهر را که بوی مرگ می‌داد در پیشانی فراخ و روشنش احساس می‌کرد و از عرشهٔ کشتی می‌نگریست، در اطرافش گروهی متشکل از زنانی وجود داشت که اغلب آنها زیبا بودند. معمولاً آن زن‌ها را زمانی که در پاریس نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد، با ظرایفی که کسب کرده بود، با جسارتی که از گشت‌وگذار در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر گناه به دست آورده بود و نیز با خرمن مطایبه‌های شادی‌آور ذاتی‌اش سرگرم می‌کرد اما در اثنایی که کشتی سروصداکنان لنگر می‌انداخت انگار که بوی سرنوشتی را که در انتظارش بود و نیز بوی آن جنایت هولناکی را احساس کند که مقدر بود مرتکب شود، تاحدودی درخودفروفته و ساکت شهر را تماشا می‌کرد.

هنگام تماشای بندرگاه پدرش را دید که برای استقبال از او آمده بود. حکمت‌بیک، همان‌طور به استقبال پسرش آمده بود که پدرش هنگام بازگشت او از پاریس به استقبالش آمده بود، مثل پدرش که کنار کالسکه‌اش در انتظار او مانده بود ورود پسرش را انتظار کشیده بود؛ طرز نگاه پسر از پشت نرده به بندرگاه و انتظار کشیدن پدر درست به همان شکلی بود که در گذشته روی داده بود، گویی گذشته در امروز انعکاس یافته و همه‌چیز مثل دو صبح زمستانی شبیه هم شده بود؛ همه‌چیز همان بود و این مشابهت حاوی چنان تمایزی بود که اگر کسی هردو واقعه را می‌دید، می‌توانست در ظهور همزمان این مشابهت و تمایزِ آمیخته‌به‌هم چیزهای رعب‌آور بیابد.

حکمت‌بیک، وقتی دید پسرش مرد جوانی شده، با فینهٔ عاریتی‌ای که در کشتی به او داده بودند و به‌دلیل بی‌تجربگی در استفاده از آن به‌زحمت افتاده، و با پالتوی سیاه بلندِ یقه‌پوستی و دستکش چرمی و عصای دسته‌نقره‌ای که خودنمایانه تکانش می‌دهد و با لبخند آشکارش به سمت او می‌آید، در کنار خوشحالی عادی پدری از دیدن پسرش، احساس دلگیری عجیبی کرد؛ متوجه شده بود که باناامیدی انتظار داشته است که پسرش بسیار فراتر از یک آدم سربه‌هوا بار آمده باشد و از اینکه چنین نبود ناراحت شده بود.

هم از این واقعیت و هم از اینکه درمورد پسرش چنین احساس‌هایی پرورانده بود ناراحت شده بود اما از طرفی، فهمیده بود که پدرش هم وقتی بعد از سال‌ها او را دیده بود همین‌ها را احساس کرده بود و این از یک طرف به او خاطرنشان کرده بود که زمان چطور با بی‌انصافی سپری شده و در طول این مدت چه اتفاقاتی افتاده و اندوهگینش کرده بود و از طرف دیگر، به او این امیدواری را بخشیده بود که پسرش هم مانند خود او می‌تواند تغییر کند.

وقتی روبه‌روی هم ایستادند، لحظه‌ای از اینکه نمی‌دانستند چه‌کار باید بکنند ناشیانه به همدیگر نگاه کردند، نظام وقتی دستش را برای دست دادن با پدرش دراز می‌کرد، حکمت‌بیک احساس‌های اندکی قبل خود را تماماً از یاد برد و با مهر و محبت یک پدر واقعی پسرش را در آغوش گرفت.

-خوش‌آمدی پسرم… چطوری؟ سفرت چطور بود؟

-مرسی، خوبم… خوب بود، طرف‌های سیسیل دریا کمی توفانی شد اما در مجموع خوب بود.

-بیا سوار کالسکه بشویم. هوا سرد است.

موقع سوار شدن، نظام سرش را گویی بخواهد چیزی ببیند به عقب گرداند، گفت: «این بوی چی است؟ چه بوی عجیبی!»

-بوی مرگ است، پسرم. توی شهر وبا شیوع پیدا کرده، این را همه می‌دانند، ولی رازی است که حرف زدن از آن ممنوع است. همهٔ بیمارستان‌ها و پارک‌ها و حتی مساجد پر از بیمارهای وبایی است…

-جدی می‌گویید…

حکمت‌بیک، همان‌طور که دستش را به‌آرامی به زانوی نظام می‌زد، با مهربانی تلاش کرد او را آرام کند.

-نترس، ما اقدامات لازم را انجام داده‌ایم، بیماری، درواقع، بیشتر این سمت شهر است. طرف‌های ما نسبتاً مطمئن‌تر است…

آنها همان‌طور که درحال گفتگو بودند، راننده به کار جابه‌جایی و قرار دادن چمدان‌ها در کالسکه نظارت می‌کرد. هنگام حرکت، یک واحد پیاده نظام که با گام‌های سنگین و به‌زحمت راه می‌رفتند از کنار کالسکه گذشتند. سربازان گونه‌های گودافتاده‌ای داشتند و چهره‌هایشان به رنگ‌های سیاه و زرد درآمده بود؛ برای سوار شدن به قطاری که بنا بود آنها را به جبهه ببرد به سمت ایستگاه می‌رفتند. حکمت‌بیک، وقتی دید پسرش به سربازان نگاه می‌کند توضیح داد.

-دارند به جبهه می‌روند…

-به‌نظر من اگر به بیمارستان بروند بهتر است… اینها نای راه رفتن ندارند، چطور می‌خواهند بجنگند…

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1399

تعداد صفحات

600

زبان

موضوع

,

شابک

9786004902113

وزن

480

جنس کاغذ

عنوان اصلی

Olmek Kolaydir Sevmekten
2015

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مردن آسان‌تر از دوست داشتن است”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...

نوروز پیروز

سال نو و نوروز را خدمت فرهیختگان گرامی شادباش عرض می‌کنیم.
به اطلاع می‌رسانیم، آخرین روز دریافت سفارش‌ها ۲۶ اسفندماه ۱۴۰۲ خواهد بود و سفارش‌های ثبت شده

بعد از این تاریخ پس از کنترل موجودی از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ ارسال خواهند شد.
آرزوی سالی پر از شادی و سلامتی برای همه داریم.
با سپاس.

کامک کتاب